تاريخ و زمان
جمعه 7 ارديبهشت 1403  
  جستجو
  بازديدها
تعداد بازديد از سايت: 1034621
تعداد بازديد اين بخش: 11397
در امروز: 724
اين بخش امروز: 22

  داستان
آموزش داستان نويسي 9

فصل‏ بندي
فصل در حقيقت جداسازي موكد دو قسمت از رمان از هم است و داستان را از يك مكان و زمان به مكان و زمان ديگري مي‏برد. فاصله‏گذاري (در حد يك سطر، بين دو قسمت از صفحه‏اي واحد) نيز همين‏كار را انجام مي‏دهد اما با تاكيدي كمتر؛ چرا كه دو قسمت داستان را به نحوي اساسي از هم جدا نمي‏كند.
اگر نويسنده بخواهد پنج سال از رمان را حذف كند، فصل بندي، مقبول‏تر از فاصله‏گذاري است. چه، در اين صورت خواننده مجبور مي‏شود ورق بزند يا به صفحه بعد نگاه كند و اين يعني تغيير بصري كامل.
امّا فاصله گذاري بين دو صحنه‏اي كه پنج‏سال با هم اختلاف زماني دارند، دو صحنه را كاملاً از يكديگر جدا نمي‏كند. در اين حالت جدا سازي موكد نيست و قدرت نمايشي قسمت اول، از اين فاصله عبور مي‏كند. بهترين موقع استفاده از فاصله‏گذاري زماني است كه بخواهيم دو صحنه را ضرورتاً و به نحوي از هم جدا كنيم كه در مسير جريان نوشته و استمرار عمل داستاني وقفه نيفتد. لازم نيست فقط وقتي كه مي‏خواهيم فاصله زماني طولاني را حذف كنيم، از فصل‏بندي استفاده كنيم؛ گاهي ممكن است اختلاف زماني بين دو فصل فقط سه دقيقه باشد. اما اين نوع فصل بندي را هنگامي به كار مي‏گيريم كه بخواهيم بر تغيير مسير داستان تاكيد و وضعيت جديدي را آغاز كنيم.

مثال: قطار مسافربري نمي‏تواند متوقف شود و با سرعت به طرف ايستگاهي كه قطار ديگري در آنجا توقف كرده، مي‏رود. تصادم حتمي است. همه مسافران هراسان و وحشت‏زده‏اند.
اگر نويسنده بخواهد بگذارد هر شخصيتي در قطار داستان خودش را تعريف كند، به هر شخصيتي با استفاده از تعداد زيادي فاصله‏گذاري سريع، مدت كوتاهي مي‏پردازد و بعد به سراغ شخصيت ديگري مي‏رود. و اين تعويض سريع شخصيت‏ها و تغيير سريع داستان با سرعت قطار هماهنگ است.
اما اگر نويسنده بخواهد زمان و مكان را تغيير دهد، ابتدا با رساندن قطار به يك سربالايي نسبتاً تند، از سرعت قطار مي‏كاهد و سپس براي اينكه نشان دهد سرپرست ايستگاه و گروه‏هاي امداد پزشكي چه مي‏كنند، فصل را تغيير مي‏دهد. و بعد وقتي صحنه (فصل جديد) تمام شد با استفاده از فاصله‏گذاري، دوباره سراغ قطار مي‏رود و كارهايي را كه مردم با دستپاچگي بيشتري در قطار انجام مي‏دهند شرح مي‏دهد.


سخنراني طولاني
خواندن صحبت‏هاي مفصل يك شخصيت بسيار خسته كننده است و از بار نمايشي داستان مي‏كاهد. چرا كه سخنراني بسيار طولاني شخصيت در نظر خواننده مانند كلماتي مكتوب است. 

مثال: نامزد رياست جمهوري مشغول سخنراني براي اجتماعي از مخالفانش است. او در دو انتخابات گذشته شكست خورده است و اين آخرين فرصت اوست. بايد پنج وعده انتخاباتي را در ميان مردم جا بيندازد و نيز اجتماع را طرفدار خود كند. اگر اين بار شكست بخورد حزب او را طرد خواهد كرد و به عنوان يك دائم الخمر حيات سياسي‏اش خاتمه خواهد يافت.
خواننده با اينكه مجبور است سخنراني كامل را عيناً بخواند امّا در واقع صحبت‏ها را نمي‏شنود بلكه نثري مكتوب را مي‏خواند. به علاوه در اين حالت واقعيتي مادي: اجتماع مردم، محو مي‏شود. نويسنده براي خلق الگوي سخنراني درست، مسائل سياسي را به نحوي صريح و يك‏نواخت از زبان سخنران بيان مي‏كند و عناصر شخصيت و موقعيت را براي مدتي طولاني كنار مي‏گذارد و باز نويسنده نمي‏تواند از كانون توجهي سيار استفاده كند و در سالن سخنراني بچرخد و اتفاقاتي را كه گوشه و كنار روي مي‏دهد در داستان بياورد. از طرفي نمي‏تواند تاثير سخنراني را بر روي شنوندگان نيز نشان دهد.
اما مي‏تواند با استفاده از جملات معترضه، پنج وعده انتخاباتي را در بين مطالب بگنجاند و در ضمن از نوشتن سخنراني مفصل و خسته كننده نيز اجتناب كند.
ابتدا مي‏تواند با ذكر چند سطر از سخنراني، مشخص كند كه كسي مشغول سخنراني است و بعد سخنراني را به شكل گفتگو در آورد و حرف‏هاي سخنران را بيان كند. مي‏تواند يكي از وعده‏ها را در سخنراني بياورد و وعده ديگر را با توصيف سخنراني، ارائه دهد (شرح وضعيت).

مثال: «خانم‏ها، آقايان! من در برابر هيبت وظيفه سنگين روي پا ايستاندن ملت- كه از وضع اقتصادي به زانو در آمده- با قامتي افراشته و در دژ امنيت احساس كوچكي مي‏كنم. زمان، زمان وحدت ما...» هزاران صورت پيش رويش را به شكلي محو مي‏ديد. وقتي گفت كه اولين اقدام مترقي‏اش متوقف كردن تمام برنامه‏هاي رفاهي بخش خصوصي و تاسيس كارگاه‏هايي براي شهروندان تنگدست است، فكر كرد: «هنوز مجذوب نشده‏اند.» از پشت سرصداي تقي تقي شنيد. مدير مبارزه انتخاباتي‏اش داشت علامت مي‏داد كه با تاني صحبت نكند و تندتر حرف بزند.
«... و مي‏دانيد كه من طرفدار سنت‏هاي قانون اساسي هستم: خانواده، تقدس، احترام به مقام مادر و همه آن اصولي كه در دامن مادر زحمت‏كشم آموختم...» نماينده‏اي از زنان داد زد: «آفرين ساموئل!» و بعد ديد كه چند نفر دارند مشروب مي‏نوشند و بطري مشروب را دست به دست مي‏چرخانند. فكر كرد: «خدايا چطور مي‏توانم سريعاً مجذوبشان كنم.» داد زد: «امريكا يعني يكي براي همه و همه براي يكي.» احساس كرد بعضي‏ها تازه مي‏خواهند گوش كنند. مشت‏هايش را در هوا تكان داد و وعده داد كه با مخالفان آشوب طلب همچون جانيان خائن رفتار خواهد كرد. احساس نيرو و قدرت كرد. عده‏اي برخاستند و كف زدند. با مشت روي ميز كوبيد. حس كرد همچون سلحشوران راه حق است. «... اينك زمان مناسب فرا رسيده است و نبايد فرصت را از دست داد. يا با اتكاي به خود به اوج عزت دست خواهيم يافت يا در لجنزار ميانه حالي فرو خواهيم رفت. خلع سلاح عمومي ديگر موضع سياسي قابل اجرايي نيست...» بايد اين شيوه را بارها ادامه داد تا بتوان پنج وعده سياسي را لابلاي مطالب گنجاند. از صحنه بايد علاوه بر بيان سخنراني، براي كاوش در شخصيت سخنران و نشان‏ دادن فشار روحي موقعيت خرد كننده او نيز استفاده كرد. نويسنده مي‏تواند با استفاده از شرح وضعيت‏هاي متعدد، تاثيري نمايشي نيز ايجاد كند. و براي اين كار مي‏تواند مستمعين، افراد جايگاه ويژه، واكنش مخالفان سخنران و حتي مزدوري را كه آمده تا سخنران را موقع صحبت درباره آخرين وعده‏اش ترور كند، توصيف كند. همه اين اتفاق‏ها موقع سخنراني شخصيت رخ مي‏‏دهد.
اگر سخنراني توام با بيان رفتار انساني، شرح موقعيت، تشديد روابط و اوج‏گيري درگيري بود، آنگاه جزئي از كل حوادث صحنه است.


در انتظار جواب ناشر
اعصاب خردكن‏ترين زمان زندگي نويسنده موقعي است كه رمانش را براي ناشري مي‏فرستد و منتظر جواب مي‏شود. در اين هنگام تخيل و خلاقيتش عذابش مي‏دهد و اضطراب و افسردگي مانند ميخ‏هاي زنگزده‏اي است كه با چكش بر مغزش مي‏كوبند.
نويسنده دائم فكر مي‏كند كه رمانش را به دلايل متعدد رد مي‏كنند و اگر يك ماه بگذرد و جوابي به او ندهند دچار دغدغه ذهني ديگري مي‏شود: حتماً دستنويس رمانش را اداره پست گم كرده. آنگاه ديوانه‏وار پرس وجو مي‏كند و وقتي مطمئن مي‏شود كه دستنويس رمان به دست ناشر رسيده است، دوباره شروع به دليل تراشي‏هاي احمقانه مي‏كند: «حتماً رمان بدي است و نمي‏خواهند مرا برنجانند»، «يكي آن حرف مرا گوش كرده و ناشران اسم مرا در فهرست سياه خودشان گذاشته‏اند»، «حتماً رمان جلوتر از زمان خودش است»، «حتماً رمان از زمان عقب است»، «حتماً از جوهر نامرئي استفاده كرده‏ام و صفحات دستنويس دوباره سفيد شده» و ...
اما هيچوقت نويسنده فكر نمي‏كند كه رمانش عالي است و ناشر نه تنها آن را با غرور به عنوان «آخرين كشف ادبي» دست به دست مي‏چرخاند، بلكه دارد در مورد مبلغ پيش پرداخت به نويسنده نيز تصميم مي‏گيرد.
تنها راه موثر براي احتراز از اين نوع اضطراب و افسردگي، نوشتن رماني جديد است. با اين كار آنقدر فكرمان به اثر جديد مشغول مي‏شود كه تمام نگرانيمان بابت رماني كه قبلاً نوشته‏ايم از بين مي‏رود.
حرفه‏ نويسندگي در تنها رمان نويسنده خلاصه نمي‏شود. چرا كه او قرار است عمري به اين حرفه مشغول باشد. نويسنده ضمن اينكه درباه فنون حرفه‏اش مطالعه مي‏كند، بايد درباره زندگي خودش و اعماق پنهان روحش نيز به بررسي و مطالعه بپردازد. و بايد بداند كه همواره ترس‏هاي خيالي بيش از ترس‏هاي واقعي آدمي را متوحش مي‏كند. و وقتي رمانش را براي چاپ پيش ناشري فرستاد، هيچ راهي براي فهميدن اينكه با رمانش چه مي‏كنند نيست.
نويسنده نبايد نوشتن رمان جديدش را تا مشخص شدن وضع انتشار رمان قبلي‏اش به عقب بيندازد. شايد اين كار ماه‏ها طول بكشد. نبايد چند ماه را با حالتي افسرده و مضطرب تلف كرد، بلكه بايد اين مدت را با نوشتن رماني جديد پشت‏سر گذاشت. 

منبع: تبيان


تعداد بازديد اين صفحه: 130
خانه | بازگشت | ksguest (ksguest)

طراحی، پیاده سازی و اجرا توسط شبکه ملی مدارس ایران ( رشد )

www.roshd.ir Powered By Sigma ITID.