تاريخ و زمان
جمعه 7 ارديبهشت 1403  
  جستجو
  بازديدها
تعداد بازديد از سايت: 1034703
تعداد بازديد اين بخش: 11400
در امروز: 806
اين بخش امروز: 25

  داستان
آموزش داستان نويسي 19

تغيير شخصيتها
نمي توان صرفاً به تغيير شخصيتها اشاره كرد، بلكه بايد آن را اثبات كرد. خوانندگان نيز بالاتفاق از نويسنده مي خواهند كه تغيير شخصيتها را نشانشان دهد. براي اثبات تغيير شخصيت بايد نشان داد كه چگونه زندگي تحت تأثير چيزي قرار گرفته است. براي اينكه خواننده تغيير شخصيت را باور كند:

1. بايد به شخصيت ضربه اي روحي وارد بيايد و به خطايش پي ببرد؛
2. ميل شديدي به تغيير پيدا كند
3. با كارهايش ثابت كند كه تغيير كرده است.

مثال: ترويس (Travis) كه سابقاً پليس بوده است. اينك مردي دائم الخمر است. خانواده اش او را تحقير مي كنند. در كوچه اي ايستاده است و صداي گلوله اي را مي شنود. مردي در حالي كه زني را گروگان گرفته است، از مغازه ي جواهرفروشي بيرون مي پرد. زن، همسر ترويس است. ترويس سعي مي كند از كوچه بيرون برود و زنش را نجات بدهد، اما نمي تواند. سارق تيري به زن شليك مي كند. ترويس گريه كنان به زمين مي افتد و مي فهمد كه دائم الخمري بي دست و پاست.
شخصيت در يك آن و به نحوي بي رحمانه دچار مكاشفه مي شود و به عيبش پي مي برد.

مثال: ترويس در مراسم تدفين، شديداً خمار مشروب است. فرزندانش به او ناسزا مي گويند: «ميخواره ي كثيف! چرا مادرمان را نجات ندادي؟» ترويس از ته دل مي خواهد تغيير كند. به انجمن الكليها مي رود تا كمكش كنند.
رفتن ترويس به انجمنها الكليها، ثابت مي كند كه او دوست دارد تغيير كند. نويسنده بايد مراحل سخت بهبودي او را تصوير كند. ضمن اينكه نشان دهد كه چگونه ده ماه بعد فردي هوشيار و مأمور امنيتي هتلي بسيار مجلل مي شود.

مثال: (نشان دادن تغيير شخصيت): نويسنده بايد (الف) ترويس را در موقعيتي قرار دهد كه براش امكان نداشته باشد لب به مشروب نزند، اما او از نوشيدن مشروب امتناع كند. (ب) موقعيتي پيش بياورد كه فرندانش از او كمك بخواهند و او به آنها كمك كند. (ج) بگذارد وي براي جبران ناكامي اش در نجات همسر متوفايش، دست به عمل قهرمانانه اي بزند.

بايد حادثه اي كه شخصيت را مجبور مي كند تا دچار مكاشفه شود و خود را تغيير دهد، تكان دهنده باشد. ضمن اينكه اين ادارك دروني، بايد عميقاً عاطفي باشد. وقتي شخصيت با رفتار عاطفي، ذهني و عملي خود دست به كاري زد كه قبلاً از پس آن بر نمي آمده، تغيير شخصيت خود را اثبات مي كند. و خواننده در مي يابد كه شخصيت ديگر آن شخصيت قبلي نيست، بلكه تغيير كرده است.


طرح ساده و طرح پيچيده
اگر طرح داستان خط مستقيمي را طي كند و به نتيجه پاياني برسد، داستان به نحوي مصنوعي بسط يافته است و خواننده به راحتي پايان آن را حدس مي زند. ولي اگر نويسنده كاري كند تا خواننده دائم در حال حدس زدن نتيجه ي پاياني داستان باشد، داستان وي گيرا خواهد شد. و بالاخره اگر نويسنده چرخشهاي غيرمنتظره ي زيادي در داستان به وجود بياورد، خواننده ديگر اهميتي به طول زماني داستان نخواهد داد.

مثال (خط طرح ساده): رئيس مسن قبيله ي آبوريگين (Aborigine) و ماگوماگو (Magumago): يكي از جنگجويان قبيله، هر دو خواهان ازدواج با زني هستند. و لازم است با هم نبرد تن به تن مرگ و زندگي بكنند. ولي چون رئيس قبيله پيرمرد است و نمي تواند بجنگد، يكي ديگر از جنگجويان جاي او را مي گيرد. آن دو را با زنجيري بلند به يكديگر مي بندند تا با نيزه با هم بجنگند. ما گوماگو، جنگجوي جانشين رئيس قبيله را مي كشد و به زن دلخواهش مي رسد.
اساس خط طرح بالا، بر درگيري شخصيت استوار است. اين درگيري ساده، گره گشاييهاي احتمالي محدودي دارد. نويسنده وقتي درگيري اول را حل و رفع كرد، درگيري دوم و پس از آن نيز درگيري تازه اي به وجود مي آورد و اين درگيريها داستان را پيش مي برند. اما اگر نويسنده درگيري پيچيده اي به وجود آورد، خط طرح، گره گشاييهاي احتمالي متعدد خواهد داشت و نتيجه ي پاياني چندان قابل پيش بيني نيست.

مثال (خط طرح پيچيده): در يكي از دهكده هاي ابوريگين رئيس پير قبيله: ماگوماگو براي مردم قبيله تعريف مي كند كه چگونه سالها پيش قبيله را از نابودي نجات داده است. چهل سال قبل كه خشكسالي بوده، رئيس ثروتمند و وقت قبيله: پولوپو (Poloppo) داوزده جنگجو را به جستجوي آب مي فرستد. ماگوماگو رهبر گروه بوده و در آن زمان همسري زيبا به نام آندالوم (Undallum) داشته است. رئيس قبيله: پولوپو كه عاشق آندالوم بوده، به جنگجويان ديگر دستور مي دهد كه ماگوماگو را بكشند. وقتي آنها رودخانه اي مخفي را كشف مي كنند، جنگجويان به ما گوماگو حمله مي برند و او سه تا از آنها را مي كشد و بقيه را قانع مي كند كه رئيس قبيله آدم پليدي است. در راه بازگشت، چند شير به آنها حمله مي كنند. ماگوماگو شديداً مجروح مي شود ولي فقط او زنده مي ماند. ماگوماگو به دهكده مي رود و جاي رودخانه ي مخفي را به مردم مي گويد. رئيس قبيله: پولويو كه فكر مي كرده ماگوماگو مرده و زن او آندالوم را قبلاً به همسري گرفته بوده، به همه مي گويد كه ماگوماگو دروغ مي گويد.
ماگوماگو همه مردم دهكده را لب رودخانه مي برد و آنها خود را سيراب مي كنند و باز مي گردند. بعد با راهپيمايي تشريفاتي، رئيس قبيله و آندالوم را بر سر رودخانه مي آورند. و ناگهان يكي از جنگجويان كه همه گمان مي كردند مرده، تلوتلو خوران پيش مردم قبيله مي آيد و به آنها مي گويد كه رئيس قبيله و آندالوم مخزن آب مخفي يي دارند و نقشه قتل ماگوماگو را كشيده بودند. مردم پولوپو و آندالوم را در آب رودخانه مي اندازند و آنها غرق مي شوند. داستان به زمان حال بر مي گردد و مردم قبيله براي ماگوماگو به خاطر نجات دادن قبيله، هورا مي كشند.
درگيري مهم داستان: عشق شهواني رئيس قبيله نسبت به آندالوم، باعث درگيريهاي ديگر، و طرح خطي بي آنكه قابل پيش بيني باشد، رفته رفته پيچيده تر مي شود. با اينكه خواننده از همان اول آخر داستان را مي داند (ماگوماگو زنده است و داستان خود را تعريف مي كند) داستان جذابيتش را هيچگاه از دست نمي دهد. پس معلوم بودن آخر داستان به معني عدم جذابيت بقيه داستان نيست. 


منبع: تبيان


تعداد بازديد اين صفحه: 139
خانه | بازگشت | ksguest (ksguest)

طراحی، پیاده سازی و اجرا توسط شبکه ملی مدارس ایران ( رشد )

www.roshd.ir Powered By Sigma ITID.