تاريخ و زمان
چهارشنبه 5 ارديبهشت 1403  
  جستجو
  بازديدها
تعداد بازديد از سايت: 1032913
تعداد بازديد اين بخش: 11353
در امروز: 533
اين بخش امروز: 8

  داستان
آموزش داستان نويسي 28

خلق شخصيت با استفاده از گفتگو
گفتگو يكي از ظريف‏ترين و مشهودترين ابزار نويسنده است و صحت گفته‏هاي وي را درباره اشخاص تاييد مي‏كند. اگر نويسنده با استفاده از روايتي توضيحي به خواننده بگويد كه شخصيتي از استاد دانشگاه متنفر است، صرفا عقيده خود را بيان كرده است. اما اگر شخصيت تنفر خود را از طريق گفتگو ابزار كند، واقعيتي قانع كننده بيان شده است.

مثال: رندي توي صندلي‏اش مچاله شده بود. از استاد هولمان متنفر بود، چون هميشه كاري مي‏كرد كه او احساس حماقت كند. استاد به او اشاره كرد و در حالي كه كجكي نگاهش مي‏كرد گفت:
«رندي كاكس! به همكلاسي‏هايت بگو كه لا كتونيم از چه عناصر شيميايي تشكيل شده؟»
«تشكيل شده از ... از ... ا، نمي‏دانم.»
«فكر نمي‏كنم چيز زيادي بداني، نه؟»
دانشجوها خنديدند. رندي داد زد: «چرا؛ مي‏دانم كه از شما به شدت متنفرم.» دهان بعضي از دانشجوها باز ماند. رندي تف كرد روي ميز و گفت: «آره، از شما متنفرم.»
گفتگو اطلاعات ساده يا پيچيده در اختيار خواننده مي‏گذارد. 

مثال: (اطلاعات ساده): هنوز هم آشپزي‏ات بد است. مي‏روم مركز شهر تا تمديد اعصابي بكنم و استيكي بخورم.»
شخصيت فوق ضمن اينكه به همسرش مي‏گويد كه مدت‏هاست كه از آشپزي او خوشش نمي‏آيد، نشان مي‏دهد كه فردي رك‏ گو و روابط او و زنش تيره است. به علاوه دل خوشي از خانه‏اش ندارد. پول كافي هم دارد و زنش نمي‏تواند مانع رفتن او شود.

مثال (اطلاعات پيچيده): فايده‏اي نداشت دكتر بشوم. من دنبال هيجان و پول فراوان بودم. الان دنبال قاچاق اسلحه رفتن ماجواجويي است. اما كار غيرقانوني مرا مشوش نمي‏كند.
شخصيت چيزهاي زيادي را درباره خودش افشا مي‏كند. وي يك وقتي دنبال زندگي سنتي و سالمي بوده است. اما مسائل اقتصادي او را از اين راه بازداشته و بعد زندگي سخت و پر مخاطره‏اي را انتخاب كرده است. وي تمايل مخفي و عميق وجودش را كشف كرده است. تبهكاري است كه با ديگر تبهكاران همكاري مي‏كند. پول زيادي در مي‏آورد و از خطر استقبال مي‏كند. ضمن اينكه از نحوه زندگي‏اش نيز شرمگين نيست و به رسم و رسوم جامعه نيز اعتنايي نمي‏كند. و در حقيقت تغيير كرده است.
به علاوه گفتگو خواننده را از خواندن راحت مي‏كند. چون روايت در حقيقت افشاي اطلاعات خاموش، اما گفتگوي منثور، صداي كلام است. اگر نويسنده كيفيت صدا (بلند، نافذ، كند و غيره) و يا عمل شخصيت‏ها (تند و تيز، بيحال و غيره) را نيز مشخص كند، صداي شخصيت‏ها واقعي مي‏شود، طوري كه انگار دارند در ذهن خواننده با صدا حرف مي‏زنند.

مثال (صحنه توام با گفتگو): هري با صداي خفيفي گفت: «عزيزم، دوستت دارم.» اما كورين با عصبانيت به چشمانش اشاره كرد و گفت: «دروغگو! تو هيچ‏وقت مرا دوست نداشتي.» هري پا پس گذاشت و لرزيد. گيج شد. گفت: «دوستت دارم. واقعاً مي‏گويم. از ته دل.» كورين ناگهان محكم با مشت توي چشم راست مرد زد و ناسزا گويان گفت: «دروغگو. تو مرا به خاطر اينكه شبيه خواهرم هستم دوست داري. تو خواهرم را دوست داري!» 

الف- نويسنده به جاي اينكه صحبت‏هاي شخصيت‏ها را در دو بند (پاراگراف) بياورد و آنها را از هم جدا كند، گفتگو را در يك بند نوشته است تا شخصيت‏ها كنار هم قرار بگيرند.
ب- نويسنده در ابتدا كيفيت صداي هري را مشخص مي‏كند (خفيف: صميمي و پرشور).
ج- نويسنده واكنش عاطفي و جسمي هري را قبل از پاسخ كورين مشخص مي‏كند (با عصبانيت به چشمانش اشاره كرد. و بعد پاسخ داد: دروغگو!) در اين هنگام خواننده دو جور صداي متفاوت مي‏شنود و شاهد رفتار دو آدم مختلف است.
د- هري با واكنش در برابر اتهامي كه كورين به او مي‏زند، حالتش را افشا مي‏كند (پا پس گذاشت، لرزيد و گيج شد) و بعد به او پاسخ مي‏دهد («دوستت دارم!»).
هـ- واكنش جسمي كورين، حالت عاطفي و لحن پاسخ‏گويي او را نشان مي‏دهد (دروغگو! تو مرا به خاطر اينكه شبيه خواهرم هستم، دوست داري. تو خواهرم را دوست داري!). نويسنده با افشاي اين اتهام عاطفي، عمل و احساس افراد را موقع صحبت، مشخص مي‏كند. به علاوه وي بلند و كوتاهي صدا، لحن و حالت نمايشي آن را نيز معلوم مي‏كند.
گفتگو سرعت نوشته را نيز تغيير مي‏دهد. در اكثر موارد نويسنده گفتگوها را در يك صفحه مي‏گنجاند و يك‏دستي ضرب آهنگ نوشته را به هم مي زند. گاهي گفتگو كار آمدتر از روايت است. نويسنده مي‏خواهد حضور زنده شخصيت را تصوير كند. اما تا وقتي شخصيت سخن نگفته باشد، كسي قانع نمي‏شود كه او زنده است.

مثال: دكتر كف دستش را روي قفسه سينه آلبرت گذاشت. و محكم گفت: «نفس بكش.» مونا گريه مي‏كرد. گفت: «آه خدايا، مرده. » دكتر صداي بوق دستگاه را شنيد و داد زد: «حالا! زنده است!» مونا به طرف آلبرت دويد و صورتش را غرق بوسه كرد و گفت: «زنده است. تو زنده‏اي. آه آلبرت، معجزه شد.»
نويسنده مي‏تواند همچنان به نوشتن ادامه دهد و بهبودي آلبرت را در چندين صفحه شرح دهد. مي‏تواند بگذارد آلبرت چندين بار شنا برود، دو سه كيلومتر بدود و هفت بشقاب اسپاگتي بخورد. اما تا وقتي آلبرت صحبت نكند، خواننده كاملا قانع نمي‏شود كه آلبرت زنده است.
در گفتگوي مكتوب نبايد روده درازي‏هاي آدم‏هاي واقعي را عيناً آورد. مثلا تندنويس دادگاه صحبت‏هاي طولاني، نامنظم و بيجان افراد را عيناً در گزارشش مي‏آورد. قدرت سخنوري افراد به گفتگوي واقعي جان مي‏بخشد. و داستان‏نويس نيز از طريق توصيف و كلام به سخنان گوينده تحرك مي‏دهد. شخصيت‏هاي داستاني آدم‏هاي واقعي نيستند. مهارت نويسنده آنها را زنده مي‏كند. 


سرنخ‏هاي پنهان و آشكار
نويسنده داستان‏هاي جنايي يا پليسي بايد با كار كرد سرنخ‏ها آشنا باشد. اگر جاني ناشناس است، سرنخ‏ها راهنمايي براي شناسايي اوست. و اگر جاني مشخص است، سرنخ‏ها قهرمان را راهنمايي مي‏كند تا او را دستگير كند. سرنخ‏ها دو نوع هستند: 
1- سرنخ‏هاي آشكار 
 2- سرنخ‏هاي پنهان.

سرنخ آشكار را مي‏توان به عينه ديد: اسلحه‏اي در صحنه جنايت، اثر رژلب بر ليوان، دستمال خونين، تارهاي موي زن موبور روي لباس و غيره. نويسنده اين سرنخ‏ها را به نحوي ارائه مي‏دهد كه بي‏اهميت يا بسيار مهم به نظر برسند.

مثال: مردي پشت ميزش مرده است. اسلحه‏اي كف اتاق است و گلوله‏اي ديوار را سوراخ كرده است. اما مرد مسموم شده است. قطر گلوله داخل ديوار با قطر دهانه اسلحه كف اتاق نمي‏خواند. مار كبرايي در قفسه كتاب خوابيده است.
سرنخ پنهان با اعمال شخصيت‏ها آشكار مي‏شود با سرنخ‏هايي كه منجر به كشف معماي جنايت مي‏شود همراه شخصيت‏هاست و يا شخصيت‏ها با تحليل آنها معماي جنايت را كشف مي‏كنند.

مثال: زني در اثر گازگرفتگي مرده و ظاهراً خودكشي كرده است. پنجره‏ها كيپ و درزهاي در نيز با كهنه گرفته شده است. چندي بعد قهرمان يادش مي‏آيد كه زن از ورم شديد مفاصل (آرتروز) زانو رنج مي‏برده است. و نتيجه مي‏گيرد كه نمي‏توانسته دولا شود و با كهنه، درزهاي در را در قسمت كف زمين بپوشاند.
وقتي قهرمان به نحوي خاص سرنخ‏هاي آشكار را جمع‏بندي مي‏كند جنايت حل مي‏شود. اما فقط پس از اينكه توانست با هوشمندي نكاتي را استنباط كند مي‏تواند از طريق سرنخ‏هاي پنهان معماي جنايت را حل كند. 

نويسنده با شگردهاي اصلي زير، كاري مي‏كند تا خواننده سرنخ‏ها را ناديده بگيرد:
1- با ايجاد حواس پرتي: نويسنده كاري مي‏كند تا درست موقعي كه سرنخي آشكار شد اتفاق مهمي روي دهد و خواننده سرنخ را ناديده بگيرد.
2- با پنهان كردن آن: نويسنده سرنخ واقعي را همراه با سرنخ‏هاي احتمالي و زياد ديگري در داستان مي‏آورد؛ طوري كه خواننده به ارزش واقعي آن پي نمي‏برد. در اين حالت با وجودي كه سرنخ هست اما در ميان انواع چيزهاي درهم و برهم پنهان شده است.

اگر نويسنده سرنخ‏ها را پس از حل و رفع معماي جنايت در داستان بياورد، ضعف خود را آشكار كرده است. در اين حالت خواننده مي‏گويد: «بي‏خود نبود كه نفهميدم» يا «نويسنده فقط خودش از سرنخ‏ها اطلاع داشته.» اما اگر سرنخ‏ها را هوشمندانه در داستان توزيع كند، خواننده خواهد گفت: «بايد مي‏فهميدم» يا «مسلم است؛ معلوم بود.» 

منبع: تبيان


تعداد بازديد اين صفحه: 156
خانه | بازگشت | ksguest (ksguest)

طراحی، پیاده سازی و اجرا توسط شبکه ملی مدارس ایران ( رشد )

www.roshd.ir Powered By Sigma ITID.