تاريخ و زمان
پنجشنبه 9 فروردين 1403  
  جستجو
  بازديدها
تعداد بازديد از سايت: 1011620
تعداد بازديد اين بخش: 11004
در امروز: 235
اين بخش امروز: 4

  داستان
آموزش داستان نويسي 14

حوادث آني
نويسنده همواره بايد از نحوه ي پيشروي رمان آگاه باشد و هنگامي كه يكي از صحنه هاي مياني كند پيش مي رود از حوادث آني استفاده كند. حادثه ي آني، ورود ناگهاني و غيرمنتظره ي حادثه اي به درون طرح است كه به يكباره نيروي تازه اي به رمان مي دهد. به نظر مي رسد حادثه ي آني مثل سيل آني، بي دليل رخ مي دهد اما علت دارد.

داستان: ماجراهاي براني براون در سفرش به شهرهاي مرزي براي دستفروشي داروهاي مقوي براني، كه هر مرضي را از دردهاي مزمن گرفته تا دُمَل مداوا مي كندد. سال 1843 است. حادثه ي آني بايد بيشتر با شغل شخصيت ارتباط داشته باشد تا زندگي شخصي وي. اما اين حادثه كه از فعاليتهاي شغلي او ناشي مي شود بايد بر زندگي شخصي وي اثر بگذارد.

مثال: براني روي ركاب كوچك كالسكه اش ايستاد. بطري را بالا نگه داشت و مايع سبز درون آن را جلوي مردم تكان تكان داد و گفت: «همشهري ها! اين اكسير حياتبخش سرفه، خس خس سينه، آروغ و رماتيسم را معالجه مي كند. اگر يك جرعه از اين بنوشيد نفسي مي كشيد و اشتياق شديدي نسبت به...» ناگهان كسي داد زد: «دروغگوي رذل، چشمانت را در مي اورم.» همه برگشتند و به مرد يكدستي كه اسلحه اي را تكان مي داد نگاه كردند. مرد گفت: «من تابستان آن اكسير را خوردم و دستم از تنم جدا شد.» براني از ركاب پريد و به درون كافه گريخت.
نبايد براي اين حادثه مفصلاً زمينه چيني يا از آماده سازي يا اخطار كسي استفاده كرد (:«براني، مرد يكدستي دارد مي آيد سراغت!») بلكه شخصيت شغلي دارد كه هر لحظه احتمال دارد حادثه اي برايش رخ دهد. حادثه، كه بدون دادن هرگونه علامتي رخ مي دهد، از گذشته ي شخصيت ناشي مي شود، به اين دليل ساده كه شخصيت گذشته اي دارد. حادثه ي آني كار كاتاليزور (عامل فعل و انفعال شيميايي) راانجام مي دهد تا عامل كند كننده را كه در همه ي رمانها وجود دارد، از ميان بردارد. حادثه ي آني نبايد علت روشني داشته باشد، اگر چه بايد به نظر منطقي بيايد. به محض اينكه حادثه ي آني رخ داد، سريعاً محو مي شود، چرا كه صرفاً براي احياي مجدد داستان روي داده است. و نتيجه ي آن داستان را پيش مي برد. 


جمع بندي پايان داستان
اگر نويسنده رمان را به نحوي روشن به پايان برساند و خواننده تا مدتها با كنجكاوي از خود نپرسد: «خوب، بعدش چه شد؟»، نتيجه ي پاياني رمان راضي كننده است. شيوه ي پايان بندي جالب نيز تمام كردن رمان با دو پايان بندي است.
پايان بندي اوليه همان نتيجه ي پاياني داستان كه ضمن آن بالاخره همه ي درگيريها حل و رفع مي شود و روابط به سامان مي رسد. اما پايان بندي دوم كه ضميمه ي پايان بندي اوليه است لحن مقطع داستانهاي واقعي و مستند را دارد. اين قسمت خلاصه ي زندگي شخصيتهايي است كه قبلاً نقشهاي خود را در رمانِ كامل، ايفا كرده اند. پايان بندي دوم نيز خواننده را راضي مي كند.

داستان: چهار خلبان امريكايي قبل از ورود امريكا به جنگ جهاني دوم، به نيروي هوايي سلطنتي انگلستان مي پيوندند. جان قهرمان ميدان نبرد مي شود و هفده هواپيماي آلماني را سرنگون مي كند. هواپيماي پل سقوط مي كند و وي يك پايش را از دست مي دهد. بعد با دختري انگليسي ازدواج و مغازه ي دخانيات باز مي كند. بيل سرگرد و فرمانده مي شود. لو را به خاطر معاملات قاچاق به طرزي توهين آميز از نيروي هوايي اخراج مي كنند. و رمان با تجديد ديداري احساساتي، مضحك، پر از صفا و صميميت و توأم با حرفهاي وقيح تمام مي شود. و بعد هركس به راه خود مي رود تا باقيمانده ي زندگي اش را بگذراند. و اين نتيجه ي پاياني داستان است.
اگر نويسنده رمان را به نحوي روشن به پايان برساند و خواننده تا مدتها با كنجكاوي از خود نپرسد: «خوب، بعدش چه شد؟»، نتيجه ي پاياني رمان راضي كننده است. ديگر براي خواننده مهم نيست كه بعد چه شد؟ چرا كه گره گشايي شده و رمان به نتيجه رسيده است.
اما نويسنده اطلاعات بيشتري به خواننده مي دهد: خلاصه اي زندگي شخصيتها را نيز پس از تمام شدن رمان بيان مي كند. نثر اين جمع بندي مجزا، گزارشي (مستندگونه)، و لحن آن فاقد احساسات است.

مثال: جان سعي كرد ركورد تازه اي از كشتن دشمن از خود به جاي بگذارد. بعد از سرنگون كردن 99 هواپيما، نصيحت فرمانده اش را ناديده گرفت و سعي كرد صدمين هواپيماي آلماني را نيز سرنگون كند اما بر فراز پورت ويل سقوط كرد و جسدش هرگز پيدا نشد.
و كار معاملات قاچاقش را وسعت داد و رقيب مافياي انگلستان شد و چندي بعد سكته كرد. در سال 1968 نيز مشاور امور جنايي اسكاتلنديارد شد. وي هم اكنون در فلينگ ديوزندگي مي كند و غاز پرورش مي دهد.
اما درجه ي ژنرالي از بيل دريغ شد و وي به روسيه رفت و شروع به تجديد سازماندهي نيروي هوايي روسيه كرد. امريكا چند نفر را مأمور ترور او كرد و آنها نيز موفق به ترور او شدند. پل همسرش را به خاطر رقاصه اي سوري رها كرد و او انواع و اقسام رقصهاي يك پايي را به پل ياد داد. آنها زوج مشهور كلوبهاي شبانه و صاحب سه فرزند شدند. و بعد پل به خوبي و خوشي از كار كناره گيري كرد.
نويسنده خلاصه زندگي همه ي شخصيتهاي اصلي را به همين نحو بيان مي كند تا آخرين درپوش ابدي سرچشمه ي رمان را بگذارد: بالاخره رمان به پايان مي رسد و اينكه همه مي دانند «بعد چه شد؟»


رمان را با مشكل گشاي غيبي تمام نكنيد
هنگام نتيجه گيري پاياني، رمان را با استفاده از مشكل گشايي كه ناگهان در رمان ظاهر مي شود تا رمان را از وضعيت لاينحل و بلاتكليفي نجات دهد، تمام نكنيد. خوانندگان معاصر برخي از غافلگيريهاي غيرمنتظره، يكي دو تا نجات از مخمصه ي غيرقابل پيش بيني و تصادف بعيد را مي پذيرند، اما استفاده از مشكل گشاي غيبي، غلط چنان فاحشي است كه نمي توان را پذيرفت. اين كار كليشه اي و نشانگر آماتور بودن نويسنده است.
نخستين بار يونانيها در تئاترشان از شيوه ي مشكل گشاي غيبي استفاده كردند. نويسندگان يوناني نمايشنامه را به نحوي تنظيم مي كردند تا شخصيتها در آخر نمايش بالاجبار در دام وضعيتي لاينحل و ناگهان دستگاهي در صحنه فرود مي آمد و يكي از خدايان پاپيش مي گذاشت و با دبدبه و كبكبه و خدايگونه مشكلي را كه انسانهاي ضعيف و فاني نمي توانستند رفع كنند، حل مي كرد. و تماشاگران يوناني با شادي هلهله مي كردند، اما خوانندگان امروزي غُر مي زنند.

مثال 1: شوهر بينوايِ زني در بيمارستان بستري است و اگر او را عمل – كه مخارجش بسيار بالاست – نكنند، خواهد مرد. زن روي نيمكتِ پارك نشسته است و گريه مي كند. بعد كيفش را باز مي كند و دستمالي برمي دارد تا اشكهايش را پاك كند. صداي هواپيمايي را در بالاي سرش مي شنود و ناگهان كيفي پر از الماس از آسمان درست به درون كيف زن مي افتد.

مثال 2: خانواده اي انگليسي براي گردش دسته جمعي به دشتي مي روند. موقع گردش نوزاد يازده ماهه ي خانواده، لب پرتگاهي مي رود و بر روي خاك نرم وَرجه وُرجه مي كند. مادرش او را مي بيند و جيغ مي زند. بچه از پرتگاه سقوط مي كند. ناگهان عقابي عظيم الجثه شيرجه زنان به قنداق بچه چنگ مي زند و پروازكنان او را به ساك بچه بر مي گرداند. به پاي راست عقاب كارت هويتي بسته اند كه روي آن با حروفي خوانا نوشته شده است: «گروه عقابهاي نجات كودكان.»
شايد اين گونه امدادهاي معجزه آسا در زندگي واقعي ممكن و پذيرفتني باشد، اما ظهور حوادث مشكل گشا در داستان بسيار نامحتمل است، چون بسيار ناگهاني و غافلگير كننده است و با ذهن منطقي خواننده سرِ ناسازگاري دارد.
بايد خواننده را كاملاً براي صحنه ي حياتي نجات يا گره گشايي حساس آماده كرد. نويسنده كل رمان را براي رسيدن به نتيجه نمايشي و پراحساس آن مي نويسد. نبايد خواننده را با حقه هاي پيش پا افتاده مأيوس كرد. البته مي توان در حوادث فرعي از مشكل گشاها استفاده كرد اما بايد قبل از اينكه خواننده عصباني شود وضعيتي نمايشي ايجاد كرد تا خامي مشكل گشاي غيبي را از بين ببرد. 


منبع: تبيان


تعداد بازديد اين صفحه: 120
خانه | بازگشت | ksguest (ksguest)

طراحی، پیاده سازی و اجرا توسط شبکه ملی مدارس ایران ( رشد )

www.roshd.ir Powered By Sigma ITID.