چكيده
مفهوم نيازهاي اطلاعاتي در علم اطلاعرساني هميشه داراي مشكل بوده است. طبق نظر «دروين» و «نيلان»، تقريباً بلا استثنا براي نياز اطلاعاتي تاكنون تعريفي تعيين نشده است. در اين مقاله ميخواهيم تا برخي اصطلاحات و نظريه هاي مرتبط از منظر صاحبنظران را ارائه دهيم.
كليدواژهها: نياز اطلاعاتي/ دانشمند اطلاعرساني/ دانشمند كتابداري/ تعريف مفهوم
مقدمه
يكي از حوزههاي مطالعاتي علوم كتابداري و اطلاعرساني مطالعه كاربران است كه در سه بخش نياز اطلاعاتي ، رفتار اطلاعيابي و رضايت كاربران انجام ميشود.
مطالعه نيازهاي اطلاعاتي كاربران كه محور فعاليت طراحان نظام اطلاعرساني و كتابداران تجربي است، تركيبي از نظريهها و مفاهيم در ارتباط با افرادي است كه نيازمند اطلاعات هستند (Westbrook، 1997). همچنين پيشينه مطالعاتي نياز اطلاعاتي، تأكيدي است براين كه اكثر فعاليتها و خدمات كتابخانهها و مراكز اطلاعرساني براي برآوردن نيازهاي مراجعهكنندگان ميباشد و براي طراحي نظام اطلاعاتي و ارائه خدمات اطلاعرساني، توجه به نيازهاي اطلاعاتي جامعه مورد نظر ضروري به نظر ميرسد.
«چانگ سونگ كيم» در كتابي با عنوان بررسي جنبههاي موقعيتي و رفتارهاي اطلاعيابي در كتابخانه دانشگاهي مينويسد: «تعريف مفهوم نياز اطلاعاتي در علم اطلاعرساني هميشه داراي مشكل بوده است. طبق نظر «دروين» و «نيلان»، تقريباً بلا استثنا براي نياز اطلاعاتي تاكنون تعريفي تعيين نشده است. آنها اينگونه استدلال كردهاند كه اولاً كاربران در مشخص كردن و تعيين نيازهايشان و درخواست منابع اطلاعاتي از نظام، مشكلدارند. اين مشكل توسط «تيلور» نيز ذكر شده است. ثانياً روشهاي اظهار نيز در طي ساليان تغيير كرده است. نيازهاي اطلاعاتي نيز رشد و نمو ميكند، و نياز اطلاعاتي را نتيجه ظهور مشكلات در يك موقعيت خاص ميدانند»(Kim، 1994). بنابر اين شناسايي و ارائه تعاريفي از مفهوم نياز اطلاعاتي به پژوهشگران كمك خواهد كرد تا در انجام مطالعات خود از آنها استفاده كنند.
نياز و اطلاعات
معاني موجود در منابع مرجع روانشناسي، نياز را به مفاهيمي چون خواسته، آرزو و آرمان ، توقعات، ميل و انتظارات اطلاق كردهاند. نياز به عنوان عيب و نقص نيز تعريف شده است يا حالتي است كه در كليه مراحل يادگيري وجود دارد.
درباره واژه «نياز» نظريهپردازان بسيار در تمام رشتهها، نظريههايي ارائه كردهاند. در حوزه روانشناسي از مشهورترين نظريه دراين باره نظريه «كرت لوين» ، نظريه «ابراهام هرولد مزلو» ، نظريه «هنري الكساندر ماري» و نظريه «ويلسون» را ميتوان نام برد. با توجه به نظريههاي روانشناختي، نياز يك حس دروني است و برحسب خصوصيات فردي داراي اشكال و رتبههاي متفاوت و متنوعي از نياز جسمي تا خود- شكوفايي ميباشد. برخي نيازها در بين افراد مشتركاند، و محيط زندگي و اجتماع نيز تاثير بسزايي در ارضاي نياز دارند.
جامعهشناسان «نياز» را از لحاظ ارتباط فرد با جامعه و محيط پيرامونش مطالعه ميكنند. در اين نوع نگرش، نيازها درسطح فرد و شرايط و موقعيت او مطرح نيست، بلكه نيازهاي گروهي، جمعي و اجتماعي مورد توجه هستند. جنبه اجتماعي نياز به ارائه خدمات، بهينهسازي ارتباطات اجتماعي، تشكيل نهادهاي فرهنگي– اجتماعي، كمك شاياني ميكند و باعث ارتقاي سطح آموزش در جامعه ميشود (بررسيهاي بيشماري براي نيازهاي آموزشي در جوامع مختلف انجام شده).
در فرهنگهاي اقتصادي «نياز» را معادل خواست، تمايل، احتياج، تقاضا و مصرف بيان كردهاند و عموماً نياز، عاملي براي استفاده بيشتر از كالا در جامعه است.
«بوآزا»در دايرةالمعارف كتابداري مي نويسد: «در اكثرمنابع شايد مفيدترين تعريف اطلاعات اين باشد كه شك و احتمال را كاهش ميدهد. اطلاعات به معناي مجموعهاي از خبر، داده، امور واقعي، و پيامهاي است كه با ارزش، واقعي، و داراي معنا هستند و به طور رسمي و غيررسمي تبادل ميشوند. اطلاعات، كالا و فرآيندي است كه با ورود به هر نظامي باعث تغيير آن ميشود و در هنگام انتخاب، به آن نيازداريم.
از منظر دريافتكننده اطلاعات، اطلاعات چيزي است كه تصوير كلي (فرايند اطلاعات) را تغيير ميدهد يا چيزي به آن اضافه ميكند. «ويلسون» معتقد است كه تنها مشكل اطلاعات، فقدان يك تعريف مشخص و خاص براي آن نيست، بلكه مشكل استفاده از يك تعريف مناسب در سطح و مقصد تحقيق است. اطلاعات به طور طبيعي براي برآوردن يك نياز اطلاعاتي است. «ماركوئين» و «آلن» معتقدند كه استفاده از اطلاعات، يك رفتار است و دادهها براساس رفتارهايي مثل پرسش از افراد، مشاهده اتفاقات، يا آزمايش مصنوعات، جمعآوري ميشوند. به عبارت ديگر، استفاده از اطلاعات، به معناي رفتار اطلاعيابي است كه در ضمن استفاده از اطلاعات، نيازهاي اطلاعاتي افراد نيز برآورده شود» (Bouazz، 1989).
تعريف نياز اطلاعاتي
مدخل «نياز اطلاعاتي» در اصطلاحنامه كتابداري اينگونه است:
واژه نياز اطلاعاتي به نيازي اشاره ميكند كه بايد از خدمات اطلاعرساني يا از مواد و منابع اطلاعاتي تأمين شود. در اينجا فرض شده كه استفاده از اطلاعات، نتيجه برآوردهشدن نياز اطلاعاتي است. چون نياز اطلاعاتي در ذهن كاربر است، مستقيماً مشاهده نخواهد شد و فقط با مشاهده اقلام اطلاعاتي مصرفشده يا پاسخهاي سؤالات، قابل استنباط است. در بررسي نيازهاي اطلاعاتي، فرد محقق براي شناسايي موضوعات مورد نياز تلاش ميكند (Zweizig, & Powell 1990)
ديدگاه پيشگامان
«ويلسون» براي تعريف مفهوم نياز اطلاعاتي ابتدا به مفهوم اطلاعات در مطالعات تحقيقاتي كاربران اشاره ميكند:
1. اطلاعات به عنوان يك موجوديت فيزيكي يا پديده (مثل تعداد مجلات يا تعداد كتابها)؛
2. اطلاعات به عنوان مجراي ارتباطي كه از طريق آن، دادهها منتقل ميشود ( مثل برخورد شفاهي)؛
3. اطلاعات به عنوان داده موضوعي موجود در يك سند كه يا از طريق شفاهي و به عنوان دادهاي با هدف منتقل شده، يا به عنوان توصيه يا عقيده ، ارزش قضاوت دارد.
اطلاعات در موقعيتهاي متفاوت به نيازهاي انساني وابسته است:
محتويات واقعي : موضوع منابع دادهها، نيازهاي شناختي را برآورده ميكند. درحقيقت كاربران فكر ميكنند كه در اين منابع، اطلاعات وجود دارد و برخي منابع براي برآوردن نيازهاي عاطفي طراحي شدهاند (مثلرمانها).
مجراهاي ارتباطي : مجراهاي شفاهي ممكن است به خوبي نيازهاي عاطفي را برآورده كنند؛ اما بيشتر، نيازهاي شناختي را ارضا ميكنند.
سند فيزيكي :بيشتر نيازهاي عاطفي را بر آورده ميكند، مثل جمعآوري مجموعهها يا كتابهاي تصويري، و مجموعههاي كمياب صحافيشده، و ...
«ويلسون» معتقد است از اين واقعيت كه اطلاعات ممكن است به سبك و روش ديگري غير از سند فيزيكي ارائه شود، نبايد غفلت كرد؛ بخصوص وقتي اين سبكها تأثير قوي در فرهنگ دارند، مثل تلويزيون يا كنفرانس يا تلهكنفرانسهاي رايانهاي كه از طريق آن، امكان ارتباط تعاملي برقرار ميشود. اطلاعات پيوسته پايگاه دادهها، گاهي نيازهاي شناختي و تنوع بصري تلويزيون، نيازهاي عاطفي را برآورده ميكند و گاهي سبكها تحت تأثير عوامل محيطي يا اقتصادي هستند. در زندگي اجتماعي هر فرد، نقشهايي وجود دارند كه بسته بهآنها، نيازهاي فردي تغيير ميكنند. به نظر وي نظامهاي اطلاعاتي تخصصي، يكي از وابستهترين نقشها را نقش موقعيت كار دانستهاند كه مجموعهاي از فعاليتها و مسئوليتها را به دنبال دارد. نقش كاري، انجام يك كار خاص است و فرآيند برنامهريزي و تصميمگيري، موتور محرك اوليه نيازهاي شناختي است.
به نظر «ويلسون» ماهيت سازمان با ساختار فردي و شخصيتي افراد، به هم پيوسته و ممزوج است و اين نيازهاي عاطفي مثل موفقيت در كار، خود- بياني (بيان شخصيت و احساس خود در هنر و ادبيات) و خودشكوفايي را خلق ميكنند. الگوي خاص نياز اطلاعاتي، تابعي از همه اين عوامل خواهد بود. به علاوه، عواملي مثل سطح كار سازمان، و محيط و فضاي حاكم بر سازمان نيز در اين امر دخيل است:
1. فضاي حاكم اقتصادي و تخصيص متفاوت منابع اطلاعاتي در برخي محيطهاي كاري سبب فقر اطلاعاتي يا غناي اطلاعاتي ميشود و تاثيرات متعاقب آن، انتخاب مجراهاي ارتباطي يا رفتارهاي اطلاعيابي است.
2. نظامهاي سياسي باعث ميشوند نوع خاصي از اطلاعات براي گروهي غير قابل دسترس و ممنوع باشد و اين سبب ميشود كه عدم دسترسي به اطلاعات، به كار صدمه بزند.
3. محيط فيزيكي تأثير بسيار روشني بر نحوه انجام كار دارد و بيشتر بر نيازهاي فيزيولوژيكي و شناختي متمركز است. نوع محل كار، نوع نيازهاي شناختي را تعيين ميكند.
شكل 1، نمايي از روابط دروني احتمالي نيازهاي افراد با عوامل ديگر است. البته منظور ازاطلاعات، ابزاري براي ارضاي نيازها است كه شامل امور واقعي، دادهها، افكار، انديشهها و توصيهها است (Wilson، 2000).
شكل 1. نمايي از روابط دروني اجتماعي بين نيازهاي افراد و عوامل ديگر بنا به نظر «ويلسون»
«ويكري» درباره نياز اطلاعاتي مينويسد:
هر شهروندي در زندگي روزمره، هر لحظه نيازمند دانستن درباره نحوه دستيابي، كيفيت، و قيمت بسياري چيزها مثل خدمات بهداشتي، تأمين اجتماعي، تسهيلات آموزشي و امكانات تربيتي است. افراد حتي در انجام كارهاي خانه هم نيازمند اطلاعات عملي مثل آشپزي، باغباني، و… هستند. در انجام فعاليتها و كارهاي اداري نيز، نيازمند اطلاعات فني و گاه حرفهاي در مورد محيط كار، فرآيند انجام كار، مديريت و موارد مشابه هستند. به طور كلي هر فعاليت انساني داراي يك ورودي اطلاعاتي است و در اين راستا تمام فعاليتها در سازمانهاي خدماتي و توليدي داراي نياز اطلاعاتي هستند (Vickery & Vickery, 1987, pp. 27-33).
«لنكستر» در باب نياز اطلاعاتي مينويسد:
نياز اطلاعاتي، اطلاعات مورد نياز براي طيف گسترده كاربردها (از گرفتن بليط اتوبوس تا تفكر خلاق) است و خود تفكر خلاق شامل حوزه گستردهاي از حل مسئله تا مشكلات فردي، حسي، و عاطفي است كه به توليد دانش جديد ختم ميشود. هر مشكلي نيازمند راه حل است و اولين گام، جمعآوري منابع اطلاعاتي است كه همه يا اكثر آنها از طريق منابع و مواد كتابخانهاي قابل دسترسي است. «لنكستر» براي تعريف نياز اطلاعاتي به «هرم هورتون» اشاره ميكند. «هورتون» معتقد است افراد در هر سطح نياز كه باشند در مواردي به اطلاعات نياز دارند:
1.اطلاعات انطباقدهنده : اطلاعات در مورد تهيه غذا، خطر، بهداشت، و... براي نيازهاي پايه و اساسي روزمره ؛
2.اطلاعات ياريرسان : اطلاعاتي براي تأمين زندگي، تأمين اجتماعي و نيازهاي ايمني؛
3. اطلاعات روشنگرانه : نيازهاي اجتماعي مثل عضويت در مجامع، مشاركت در اجتماع، و شغل، و داشتن دوستان؛
4.اطلاعات اغناكننده : كسب احترام كه باعث اغناي فرد ميشود؛
5. اطلاعات تهذيب و اخلاق : خداشناسي و معرفت نفس.
وي با توجه به مدل سلسلهمراتب «مزلو»، هرم نياز اطلاعاتي خود را اينگونه طرح ميكند (Lancaster، 1993):
شكل 2. سلسله مراتب نيازاطلاعاتي «هورتون»
«بوآزا» درمقالهاي با عنوان مطالعه كاربران اطلاعات مينويسد : «آپتد» نيازهاي اطلاعاتي را اطلاعاتي ميداند كه استفادهكننده در زمان مشخص به آن نيازمند است تا مسئلهاي را كه در دورهاي از زمان گذشته، حال يا آينده وجود دارد، حل كند. «هولاك» نيز نياز را پيامهاي مشخص در نظام بشري ميداند و ميگويد نياز اطلاعاتي آن چيزي است كه هر فرد براي انجام كار، تحقيقات، تعالي فكر، و ... به آن نيازدارد.
وي به نقل از «كرافورد» مينويسد: «نياز اطلاعاتي به سختي تعريف، تفكيك، سنجيده و ارزشيابي ميشود، زيرا شامل فرآيند شناختي است كه در سطوح مختلف آگاهي و شعور اعمال ميشود و از اين رو ممكن است حتي براي خود فرد نيز واضح نباشد. در نتيجه به نظر ميرسد تعريف واژههاي ديگري مثل خواستن و به كاربردن تا اندازهاي راحتتر است.»
«بوآزا» در ادامه نظريه «پيسلي» را اينگونه بيان ميكند (Bouazza، 1989) :«نياز اطلاعاتي متأثر از پنج عامل است:
ـ مرتبهاي كه اطلاعات قابل دسترس است؛
ـ به كاربردن آن چه در آن اطلاعات وجود دارد (محمل اطلاعاتي)؛
ـ پيشينه، انگيزه، محور شغل، و ديگر مشخصههاي فردي كاربرد؛
ـ نظامهاي اقتصادي، سياسي، اجتماعي محيط كاربر؛
ـ پيامدها و نتايج كاربرد اطلاعات».
«ديوادسون» مينويسد: «در كار روزمره، نبود آگاهي، نياز اطلاعاتي را شكل ميدهد. اين نوع نياز اطلاعاتي، شكافهايي را در دانش روزمره استفادهكننده نشان ميدهد. سواي نيازهاي بر زبانآمده يا رسا، نيازهاي بياننشدهاي وجود دارند كه كاربر از آنها آگاه است، اما نميخواهد بر زبان آورد. دسته ديگر، نيازهاي پنهاني يا نهاني است كه كاربر از آنها بيخبر است. نياز، خاص و عموماً مقيد به زمان ـ آني يا آتي_ است. بنا به گفته «كرافورد» نيازهاي اطلاعاتي به موارد زير وابستهاند:
ـ فعاليت كاري؛ ـ عوامل برانگيزانندة نيازهاي اطلاعاتي ؛
ـ رشته / زمينه/ حيطه علاقه؛ ـ نياز به تصميمگيري؛
ـ دراختياربودن تسهيلات؛ ـ نياز به جستجوي انديشههاي نو؛
ـ مشاغل سلسلهمراتبي افراد؛ ـ نياز به اداي سهم حرفهاي؛
ـ نياز به برقراري اولويت دركشف؛ ـ نياز به اعتبار بخشي انديشههاي درست؛
ـ و جز آنها (ديوادسون، و لينگم 1376).
«جمي هارمون» در مروري كه با عنوان نياز اطلاعاتي بر اساس تفاوت هاي فردي انجام داده است نظريههاي «دروين»، «بلكين» و «تيلور» را اينگونه بيان ميكند:
«دروين» در هنگام مطالعة نيازهاي اطلاعاتي از استعاره موقعيت ـ فاصله ـ فايده استفاده ميكند. وي اظهار ميكند تمام نيازهاي اطلاعاتي از «انقطاع» يا «فاصله»اي كه در دانش فرد پديد ميآيد ناشي ميشوند. اين فاصله در يك موقعيت خاص به وجود ميآيد، و افراد كوشش ميكنند با استفاده از فنون مختلف، اين فاصلهها را پركنند. «دروين» معتقد است هنگامي نيازهاي اطلاعاتي مورد توجه هستند كه بتوانيم به فرآيندي پي ببريم كه در آن، هر فرد در هنگام مواجهشدن با يك فاصله، براي پركردن آن و براي حصول چيزي (بويژه دانش جديدي) كه از اين تجربه به دست ميآيد، در آن وارد شود.
«بلكين» به اين فرضيه معتقد است كه نياز به اطلاعات، نتيجه ناهمگوني در وضعيت علمي فرد است. وي معتقد است گاهي كاربران ممكن است قادر به بيان نياز واقعي خود نباشند و حتي در فكر و ذهن خود نيز نتوانند آنچه را ميخواهند بيان كنند، كه اين را حالت نابهنجار دانش مينامند. «بلكين» زمينه و عناصر موقعيتي نياز اطلاعاتي را در نظر دارد و با «دروين» همعقيده است كه پيبردن به موقعيت كاربر(آنچه «بلكين» بيان مسئله ميخواند) كليد حل معما است و پيبردن به فاصله (آنچه «بلكين» ناهمگوني ميخواند) داراي اهميت بسيار است.
«تيلور» با توجه به يافتههاي مطالعاتي خود در دهههاي 1970 و1980 كه در مورد نيازهاي اطلاعاتي دانشمندان انجام گرفته است، نياز اطلاعاتي را تلاش براي بيان يك نياز، و يافتن اطلاعات براي برآوردن آن نياز ميداند. وي ميگويد نيازهاي اطلاعاتي يك سري سطوح سلسلهمراتبي هستند كه متأثر از توانايي جستجوگر اطلاعاتاند در اينكه بتواند نيازهايش را اظهار كند و بداند چگونه ميتواند نيازهايش را بيان كند. اين سطوح سلسلهمراتبي عبارتاند از:
سطح اندروني : نيازهاي اظهارنشده يا غيرقابلاظهار؛
سطح آگاهانه : فرد آن را بيان ميكند و قادر است آنها را به موضوعات عمومي ربط دهد؛
سطح رسمي : ميتوان آن را به عنوان يك سؤال خاص يا بيان عقلاني بيان كرد؛
سطح دربرگيرنده : بيان دوباره و فرمولهشده نياز خاص به صورت كليدواژههاي سودمند و مفيد (Harmon، 2001(.
«تيلور» در محيط كاربرد اطلاعات، مستقيماً بر جنبه موقعيتي نيازهاي اطلاعاتي توجه دارد. در اينجا هر دو مقوله «زمينه» و «فرآيند» در فهم نيازهاي اطلاعاتي دخالت دارند (موريس، 1375).
«ويلسون» مينويسد: «كولثاو» نياز اطلاعاتي را به عنوان آگاهي مبهم از چيزي كه فرد به دنبال آن است و حد اعلاي اطلاعاتي ميداند كه به فهم معنا كمك ميكند، و معتقد است كه اصل عدم اطمينان سبب ايجاد نياز اطلاعاتي ميشود و در اين خصوص، مراحل تحقيق را شناسايي ميكند.
وي همچنين به طبقهبندي پيشنهادي «ويتس» و همكارانش براي نياز اطلاعاتي اشاره مينمايد . «ويتس» نيازهاي اطلاعاتي را به سه دسته تقسيم ميكند:
ـ نياز به اطلاعات جديد؛
ـ نياز به توضيح و شفافيت اطلاعات ضبطشده؛
ـ نياز به تأييد اطلاعات جمعآوريشده (Wilson، 1997)
«نيكلاس» نظر «موريس لاين» را اينگونه نقل ميكند :«نياز اطلاعاتي، اطلاعاتي است كه موجب بهتر شدن و افزايش كارآيي در كار و تحقيق فرد خواهد شد و به وسيله گيرنده اطلاعات، به منظور انجام كار و تحقيق به كار گرفته ميشود.»
«نيكلاس» معتقد است: افرادي كه ميخواهند كارآمد، مؤثر، برخوردار از ايمني، و ... باشند، بايد اطلاعات را به خوبي دريافت كنند؛ يعني نيازهاي اطلاعاتي آنها بايد برآورده شود. البته اغلب افراد به خودي خود نياز اطلاعاتي ندارند، بلكه مسئله يا مشكلي را تجربه كردهاند يا تحت فشاري قرار گرفتهاند كه اين نيازهاي شناختي و عاطفي را دريافتهاند و با بهكاربردن اطلاعات، نياز آنها برآورده شده يا بخشي از آن نياز اطلاعاتي ارضا شده است. «نيكلاس» اضافه ميكند كه نياز اطلاعاتي هنگامي بروز ميكند كه نياز اساسي و پايه انساني وجود داشته باشد. همانطور كه قبلاً گفته شد، سه نياز پايه انساني، نياز زيستي، نياز روانشناسي، و نيازشناختي هستند، اما اين بدان معنا نيست كه نياز اطلاعاتي كم اهميتتر است. اين نياز ممكن است جزء نيازهاي ابتدايي نباشد، اما موفقيت و ارضاي سه نياز فوق بستگي به برآوردن نياز اطلاعاتي دارد. از نظر «نيكلاس» انواع نياز اطلاعاتي عبارتاند از:
1. نياز اطلاعاتي نهفته ،
2. نيازهاي اظهارنشده ،
3. درخواست و طلب اطلاعات ،
4. تقاضاي اطلاعات ،
5. كاربرد اطلاعات (Nicholas،1996).
به گفته «آترتون» در «بررسي نيازهاي اطلاعاتي»، برخي يافتهها نشان ميدهند كه شغل استفادهكننده اطلاعات و نوع سازماني كه در آن مشغول به كار است، از عوامل تعيينكننده نيازهاي اطلاعاتي او هستند و براي طراحي نظام و تعيين دامنه مجموعه اطلاعات، موارد زير بايد در نظر گرفته شوند:
الف. زمينه موضوعي و ديگر موضوعات مورد علاقه، (مثلاً زمينههاي موضوعي خاص، موضوعهاي وابسته)؛
ب. تسلط به زبانهاي خارجي؛
پ. وظايف، فعاليتها و مسئوليتهاي سازمان مربوط؛
ت. ارگانهاي حرفهاي كه استفادهكننده در آنها عضويت دارد و داراي مجراهاي غيررسمي هستند؛
ث. ادواريهايي كه استفادهكننده دريافت نميكند، اما براي برآورد نياز، مايل به دريافت يا مطالعه آنها است؛
ج. سازمانهاي ديگري كه استفادهكننده با آنها تماسهاي علمي يا حرفهاي دارد؛
چ. انواع خدمات اطلاعاتي (اصلمدرك، اشاعه، خلاصه ) كه استفادهكننده خواهان آنها است؛
ه. مجراهاي ارتباطي بين استفادهكننده با ديگر بخشها يا كاركنان مؤسسه (كه غالباً غيررسمي و نامرئي هستند)؛
خ. انواع مواد اطلاعاتي (مواد ديداري شنيداري، روزنامه و…) كه استفادهكننده خواهان آنها است (آترتون،1363).
نتيجهگيري
همانگونه كه قبلاً گفته شد، تعريف مشخص و تعيينشدهاي براي نياز اطلاعاتي وجود ندارد. با توجه به تعاريف برخي مفاهيم و معاني ارائهشده توسط صاحبنظران علوم كتابداري و اطلاعرساني، از مجموع آنها ميتوان نتيجه گرفت كه:
1. افراد مرتباً به اطلاعات نياز دارند و تمام فعاليتها داراي نياز اطلاعاتي است؛
2. نياز اطلاعاتي نتيجه ظهور مشكل در يك موقعيت خاص است؛
3. نياز اطلاعاتي تحت تأثير عوامل اقتصادي، سياسي و محيطي است؛
4. نياز اطلاعاتي مرحله تبديل اطلاعات به دانش است؛
5. نياز اطلاعاتي براي حل مسئله در دوره خاص زماني است؛
6. نياز اطلاعاتي نتيجه ناهمگوني در وضعيت علمي افراد است و براي پركردن خلأهاي اطلاعاتي است؛
7. نياز اطلاعاتي چيزي است كه فرد براي انجام كار، تحقيقات يا تعالي فكر به آن نياز دارد؛
8. نياز اطلاعاتي براي انجام كار خاص، و موتور محرك اوليه براي فرآيند برنامهريزي و تصميمگيري است؛
9. نياز اطلاعاتي تلاش براي بيان نياز، و يافتن اطلاعات براي ارضاي آن است؛
10. نياز اطلاعاتي با خدمات اطلاعرساني بر آورده ميشود.
منابع
WestBrook, Lynn. (1997). User needs. In Allen Kent (Ed.), Encyclopedia of library and information science (Vol. 59, Supplement 22, pp. 316-346). New York: Marcel Decker.
Kim, Chang Suk. (1994). Statement of intent: an investigation of situational Aspects in information seeking behavior of academic library. Master’s thesis, university of Wisconsin-Madison.
Bouazza, Abdelmajid. (1989). Information User study. In Allen Kent (Ed.), Encyclopedia of library and information science (Vol. 44, Supplement 9, pp.144-163). New York: Marcel Decker.
Zweizig, D. L., & Powell, R. R. (1990). Information need. In M. E. Soper (Ed.), The librarian’s thesaurus: a concise guide to library and information terms. Chicago: American Library Association.
Wilson, T. D. (2000, April). Recent trends in user studies: action research and qualitative methods. Information Research, 5(3). Retrieved March 18, 2000, from http://informationr.net/ir/5-3/paper76.html.
Vickery, Brain & Vickery, Alina. (1987). Information Science in Theory and Practice. London: Bowker-Saur.
Lancaster, F. W. (1993). Libraries and the future: Essays on the library in the-twenty –first century. New York: The Haworth Press.
ديوادسون، اف. ج.، و لينگم، پ. پ. (1376). روشي براي شناخت نيازهاي اطلاعاتي كاربران (اسدالله آزاد، مترجم). در عباس حري و تاجالملوك ارجمند (ويراستاران)، گزيده مقالات ايفلا (چين: 31-25 اوت 1996) (ص. 34-12). تهران: كتابخانه ملي جمهوري اسلامي ايران.
Harmon, Jamie. (2001). Main ideas & connections: individual differences based on information needs. personality and individual differences, 32(4). Retrieved April 10, 2001, from http://rightframe.htm/.
موريس، روث سي. تي. (1375). به سوي خدمات اطلاعاتي كار برمدار. (عبدالحسين فرجپهلو، مترجم). فصلنامه كتاب. 7(2)، 99-71.
Wilson, T. D. (1997). Information Behavior: an interdisciplinary perspective [Electronic version]. Information processing and management, 33(4), 551-572.
Nicholas, David. (1996). Assessing information needs: Tools and Techniques. London: Aslib
آترتون، پاولين. (1363). نظامها و خدمات اطلاعاتي: شيوههاي كار و روشها. (مهرانگيز حريري، مترجم). در مباني نظامها و خدمات اطلاعاتي. تهران: مركز اسناد و مدارك علمي ايران.
پينوشت
1 . Dervin & Nilan
2. Information user studies
3. Information need
4. Information seeking Behavior
5. User satisfaction
6. Taylor R.S.
7. Kurt lewin
8. Abraham Harold Maslow
9. Henry Alexander Murry
10. Marquen
11. Allen
12. Physical entity
13. Phenomenon
14. Channel of communication
15. Subject Data
16. Factual Data
17. Advice
18. Opinion
19. Factual Content
20. Channel of communication
21. Physical document
22. physical environment
23. Economic climate
24. Work-role
25. Horton's Hierarchy
26. Coping
27. Helping
28. enlightening
29. Empowering
30. Edifying
31. Apted
32. Havelock
33. Crawford
34. Paisley
35. Devadson
36. Crawford
37. Anomalous state of knowledge
38. Situation
39. Problem statement
40. Taylor R.S.
41. Visceral
42. Conscious
43. Formalized
44. Compromised
45. Contest
46. Process
47. Kulthau
48. Process Approach
49. Weights et al
50. David Nicholas
51. Maurice Line
52. Dormant need
53. Unexpressed need
54. Information want
55. Information demands
56. Information use
منبع: فصلنامه علوم اطلاع رساني /دوره 20/شماره سوم و چهارم