تاريخ و زمان
شنبه 1 ارديبهشت 1403  
  جستجو
  بازديدها
تعداد بازديد از سايت: 1029636
تعداد بازديد اين بخش: 26367
در امروز: 435
اين بخش امروز: 5

  ادبيات
سرنوشت مشترك شاعران بزرگ عهد مشروطيت - نويسنده: دكتر منصور ثروت
هيچ خيزش انقلابي و دگرگوني بخشي اهل قلم در طول تاريخ به وقوع پيوسته باشد. به ويژه آنچه در قبل از پيدايش وسايل جديد سمعي و بصري نظير راديو و تلويزيون مي‌توانسته است مردم از نظر ذهني آماده‌ي پذيرش فكر جديد و ايجاد زمينه‌ي مساعد در خلق وضعيت نوين بكند، قلم نويسندگان و شاعران بوده است.
گرچه در پديده‌هاي فرهنگي هيچ متر و اندازه‌ي مشخصي نداريم كه بتوانيم بدان سنجه ميزان تاثير اهل خطابه، سياسي كاران و انقلابيان حرفه‌اي را با كارگزاران فرهنگي در برابر يكديگر ارزيابي كنيم، ولي بي‌ترديد بدون نوشتن مقاله، انتقاد، شب‌نامه، داستان، شعر، ‌تصنيف، شعار و نظاير آن، نه مفهوم كار سياسي معني پيدا مي‌كند و نه امكان آموزش و بسيج عمومي مقدور مي‌شود،‌ و اگر اين مقدمه چيني براي نيل به مقصود نهايي فراهم نشود، ركن اساسي هر خيزشي كه در گرو برخاستن توده‌ي مردم، آن هم طبقه‌ي ضعيف و زحمتكش جامعه است،‌معطل خواهد ماند.
بدون آنكه بخواهيم نقش ادبيات نثري را كنار بگذاريم و ارزش فعاليت‌‌هاي قلمي مرداني چون زين‌العابدين مراغه‌اي،‌عبدالرحيم طالبوف،‌آخوندزاده، صور اسرافيل (ميرزا جهانگير خان)، دهخدا و ديگران را ارج ننهيم،‌ بحث خويش را بر محور شاعران موثر اين دوره متمركز مي‌كنيم. به دو دليل؛
نخست آنكه شعر در ايران سابقه‌ي طولاني‌تر از نثر در ادبيات محض داشته است و سابقه‌ي ذهني مردم ما نسبت به شعر بالاتر از نثر است.
از سوي ديگر شعر به لحاظ كوتاهي، موزون بودن، از حيث تشويق و تحريك مردم در پيگيري خواسته‌ها و اشاعه‌ي آن از طريق حفظ و نقل در جغرافياي وسيع‌تر نقش موثرتري از نثر داشته است. دوم آنكه سرنوشت شاعران مشهور اين ايام بر عكس نثرنويسان از نوعي شباهت و يا همگوني برخوردار است كه اين همساني در نثر نويسان نيست. اين شباهت‌ها هم در طرز كار و هم در طرز تفكر و هم در رقم خوردن پايان زندگي آنان ديده مي‌شود.
نويسنده قصد دارد، با بررسي كوتاه زندگاني پنج شاعر موثر اين عهد، يعني اشرف الدين گكيلاني، عارف قزويني، ملك‌الشعراي بهار، فرخي يزدي، و ميرزاده‌ي عشقي، به ترتيب تاريخ تولد به سر نوشت مشترك آنان اشارتي بكند.
محتوا و زمينه مشترك همه اين پنج شاعر از حيث مضمون و موضوع همساني‌هايي دارد. از قبيل: دفاع از حقوق زنان، ميهن دوستي،‌عدالت و قانون، بيداري حس تاريخي و افتخار ملي و در همه‌ي موارد مذكور ديوان هر پنج تن آنقدر غني است كه نياز به ذكر مثال نمي‌باشد. گذري در تاريخچه مختصر حيات اين پنج شاعر نه تنها اين نقاط مشترك را نشان خواهد داد بلكه پايان غم‌انگيز زندگيشان را نيز روش خواهد نمود.
اشرف‌الدين گيلاني:
نخستين شاعر از اين گروه را به لحاظ تقدم تاريخي مي‌توان اشرف‌الدين گيلاني بر شمرد. وي در 1287 ن.ق در قزوين متولد شد و در شش ماهگي يتيم گشت. در جواني به عتبات رفت و ظاهراً پنج سال در كربلا و نجف زيست و شور ميهن‌پرستي او را به ايران كشاند. پس از آن مدتي در تبريز ساكن شد و تحصيل كرد. سپس به رشت رفت و بقيه‌ي عمر را در تهران گذراند.
او را مي‌توان شاعر ممتاز و ملي عهد مشروطه دانست. هم در عمل و هر در سخن طرفدار طبقه‌ي زحمتكش و بيزار از طبقات ممتاز بود.
هيچ‌كس به اندازه سعيد نفسي واقعيت شخصيتي اين شاعر را درك نكرده است. او معتقد است: « اين مرد از ميان مردم بيرون آمد با مردم زيست و در ميان مردم فرو رفت. او وزير شد و نه وكيل و نه رئيس اداره. نه پولي بهم زد، نه خانه ساخت، نه ملك خريد، نه مال كسي را با خود برد، نه خون كسي را به گردن گرفت. شايد روز ولادت او را هم كسي جشن نگرفت و من خود شاهد بودم كه در مرگ او ختم هم نگذاشتند.»
اشرف‌الدين هفته‌نامه‌اي با نام نسيم شمال چاپ مي‌كرد كه حاوي اشعار طنزآلود او، ‌در طول يك هفته در باب مسائل روزمره و گرفتاريها و انتقادهاي مردمي روزگار مشروطه‌طلبي بود. « زن و مرد،‌ پير و جوان، كودك و برنا، با سواد و بيسواد اين روزنامه را دست به دست مي‌گرداندند. قهوه‌خانه‌ها نه، در سرگذرها، در جاهايي كه مردم گرد مي‌آمدند با سوادها براي بيسوادها مي‌خواندند و مردم حلقه مي‌زدند و روي خاك مي‌نشستند و گوش مي‌دادند»
اما اين اشعار طنز‌آلود و ساده كه به راحتي خبر از دل‌هاي رنجيده مي‌داد، اسباب دردسر حكومت بود همين نوشته‌هاي به ظاهر ساده تاثير او را در خيزش مشروطيت كمتر از سياسي‌كاران و انقلابيان نمي‌كند. به قول سعيد نفيسي» يقين داشته باشيد كه اجرا و در آزادي ايران كمتر از اجر ستارخان،‌ پهلوان بزرگ نبود. حتي اين مرد شريف بزرگوار در قزوين تفنگ برداشت و با مجاهدان دسته‌ي محمد و وليخان تنكابني،‌ سپهدار اعظم، جنگ كرده و در فتح تهران جانبازي كرد.»
گرچه بري از منتقدان به اشرف‌الدين ايرادهايي وارد دانسته‌اند از جمله آنكه او بدون ذكر منبع غالباً‌ اشعار صابر را از هوپ‌هوپ‌نامه‌ي وي كه به تركي آذري مي‌سرود، با تغييراتي به فارسي بر مي‌گرداند، ولي اين چيزي از اعتبار و ارزش‌هاي آزاديخواهانه‌ي وي نمي‌كاهد. وسيله براي او مهم نبود، روشنگري اهميت بيشتري داشت.
اما همين شاعر درويش مآب كه تا پايان عمر حتي همسر بر نگزيد و تمام هم خود را مصروف اهداف انتقلابي‌اش كرد؟، در پايان با سرنوشت غم‌انگيزي مواجه شد.
هر چه بود، راست يا دروغ، در آن هنگام 1345 ه.ق – چنان شايع شد كه وي به بيماري جنون مبتلا شده است. بدين دستاويز او را به شايع شد كه وي به بيماري جنون مبتلا شده است. بدين دستاويز او را به تيمارستان بردند. در شهر نو اتاقي در عقب تيمارستان به او اختصاص دادند و نفيسي مي‌گويد: من نفهميدم چه نشانه‌ي جنون در اين مرد بزرگ بود! همان بود كه هميشه بود... چند سالي به حال بيماري فقر و تنگدستي زنده بود تا در ذيحجه‌ي 1352 ه.ق در گذشت.»
از جمله اشعار اوست:
ايران ز عطر علم معطر نمي‌شود
در شوره‌زار لاله ميسر نمي‌شود
سنگ و كلوخ لولو و گوهر نمي‌شود
صد بار گفته‌ايم و مكرر نمي‌شود
دندان ما دسته‌ي خنجر نمي‌شود
گفتيم علم و صنعت و ثروت زياده شد
از فيل ظلم شاه به كلي پياده شد
با فوت و فن كاسه‌گري قلع ماده شد
ديدم مشكل است حجر زر نمي‌شود
دندان ما دسته‌ي خنجر نمي‌شود
... هر جا نهال نورس مشروطه رخ گشود
در پاي او جداول خون جاي آب بود
بايد به پاي نخل وطن خون روان نمود
بي‌آب هيچ غله تناور نمي‌شد
دندان مار دسته‌ي خنجر نمي‌شود
دردا و حسرتا كه فزون شد جنون ما
اي مستبد، مگو سخن از چند و چون ما
قاضي به رشوه شده راضي به خون ما
اين ماده بز حق خدا نر نمي‌شود
دندان مار دسته‌ي خنجر نمي‌شود
عارف قزويني
عارف به سال 1297 ه.ق در قزوين متولد شد. اگر چه او در آغاز زندگي مدتي را در عاشقي و آوازخواني و دوستي با شاهزادگان قاجار سپري كرد و حتي پايش به دربار نيز كشيده شد، اما اندكي پس از اعلان مشروطيت يعني 1326 ه.ق در رديف طرفداران خستگي‌ناپذير آرمان‌هاي مشروطه قرار گرفت. هنر شاعري،‌ تصنيف‌سازي، نوازندگي و آوازخواني خود را دربست در اختيار مشروطه طلبي گذاشت و چون از نزديك فساد دربار را ديده بود در افشاي چهره‌ي زشت دربار و درباريان از هر شاعر ديگر پيشي گرفت. خود شرح حال مختصري كه نوشته و در مقدمه‌ي ديوان او درج است، يكي از اسناد مهم شناخت دربار و شاهزادگان قاجاري است. كنسرت‌هاي عارف در دفاع از آرمان مشروطيت و چه در تهران و چه در شهرستان‌ها نكته‌اي است كه همه‌ي منتقدان و مورخان بدان راي مثبت داده‌اند.
هنر عارف به ويژه در تصنيف ساختن به موقع راجع به رخداداهاي سياسي و اجراي آن شور و حال بي‌نظيري در مردم ايجاد مي‌كرد تا جايي كه يكي از بازوان تواناي فرهنگي مشروطه‌خواهي و آوازهاي عارف بود. تصنيف معروف«از خون جوانان وطن لاله دميده» كه در رثاي شهيدان استبداد محمد علي ميرزا و «آتش فتنه بالا گرفته» كه به مناسبت دخالت گسترده‌ي روس و انگليس در ايران ساخته شد،‌از جمله نمونه‌هاي عالي اين فن به شما مي‌رود هنوز هم شنيدن آن تاثير مثبت خود را در بر دارد.
اما سرنوشت اين مرد بزرگ نيز در پايان عمر غم‌انگيز بود. بعد از آنكه آرمان مشروطه به خون نشست و جمهوري خواهي رضاخاني كه به سلطنت منجر شد و براي هميشه قانون اساسي مشروطه را به بايگاني سپرد،‌ عارف با تعبيد سردار سپه راهي همدان شد و در نقطه‌اي دور افتاده از شهر با فقر و فاقه چشم به انتهاي حيات دوخت. اگر كمكها و حمايت‌هاي مالي دو انسان بزرگ و دوست قديمي شاعر يعني كربلايي علي حريري معروف به بيرنگ از مجاهدان و آزاديخواهان آذربايجان و حاج محمد نخجواني بازرگان و دانش‌پرور معروف تبريزي نبود شايد از گرسنگي تلف مي‌شد. بالاخره با انبوهي از غصه و درماندگي در اول بهمن سال 1312 شمسي، در سن 52 در همدان در گذشت و در بقعه‌ي بوعلي دفن شد.
يكي از زيباترين تصنيف‌هاي عارف در رثاي كلنل محمد تقي خان پسيان است كه تكه‌اي از آن را مي‌خوانيم:
گريه كن كه گر سيل خون گري ثمر ندارد
ناله‌اي كه نايد ز ناي دل اثر ندارد
هر كسي كه نيست اهل دل ز دل خبر ندارد
دلت ز دست غم مفر ندارد
ديده غير اشك‌تر ندارد
اين محرم و صفر ندارد
گر زنيم چاك جيب جان چه باك
مرد جز هلاك چاره‌ي دگر ندارد
زندگي دگر ثمر ندارد
ملك‌الشعراي بهار
بهار در سال 1304 ه.ق در مشهد متولد شد. او از آغاز نوجواني به مناسبت آنكه پدرش حاج محمد باقر كاشاني با مشروطه‌طلبان همگام و همراه بود با مشروطه‌خواهي آشنا گرديد و خيلي زود به عنوان عضوي فعالي به عضويت انجمن سري سعادت خراسان پذيرفته شد. بهار نه تنها شعر مي سرود روزنامه‌نگاري هم مي‌كرد. در مشهد روزنامه‌ي نو بهار را راه انداخت و در سال‌هاي 1330-1329 در اعتراض به التيماتوم روس‌ها مبني بر اخراج شوستر روزنامه‌اش تعطيل و خودش به مدت هشت ماه تبعيد شد.
بهار بجز پانزده سال آخر عمر پيوسته‌ در جبهه‌ي سياست فعال بود. چند دوره وكيل شد و در دوره‌ي چهارم در كنار مرحوم مدرس قرار گرفت و سخنراني‌ها و مبارزات وي در اين دوره مشهور است. يك بار نيز در معرض ترور بود كه شخص ديگري را با وي اشتباه گرفتند و كشتند.
اشعار سياسي بهار در مقاطع مختلف به هواداري از آزادي خواهي، ايراندوستي، مبارزه با استعمار انگليس در كنار فعاليت‌هاي عملي او سروده شد. اشعار او اگرچه جنبه‌ي عام نيافت اما همچون شعر كلاسيك در نزد افراد با سوادتر آينه‌اي از نمود و وطن‌پرستي و آزاديخواهي است.
اما پايان عمر اين شاعر نيز كه در كنار سياست، ادب و شاعري را نيز رها نكرد خيلي راحت نبود چنانكه پس از سي سال خدمات علمي، فرهنگي و آزاديخواهي در نامه‌اي به مينوي از نداشتن حقوق بازنشستگي گلايه مي‌كند. بهار در سال 1330 شمسي به دنبال يك دوره بيماري و مداوا در سوئيس، در تهران در گذشت.
شايد يكي از بهترين تصنيف‌هاي دوره‌ي مشروطه از آن بهار باشد كه بسي شهرت دارد. تكه‌هايي از اين تصنيف در اينجا نقل مي‌شود:
مرغ سحر ناله سر كن
داغ مرا تازه‌تر كن
ز آه شرر بار اين فقس را
بر شكن و زير و زبر كن
بلبل پر بسته ز كنج قفس درآ
نعغمه‌ي آزادي نوع بشر سرا
وز نفسي عرصه‌‌ي اين خاك توده را
پر شرر كن
ظلم ظالم، جور صياد
آشيانم داده بر باد
اي خدا، اي فلك، اي طبيعت
شام تاريك ما را سحر كن
نو بهار است گل به بار است
ابر چشمم لاله‌زار است
اين قفس چون دلم تنگ و تار است
شعله فكن در قفس اي آه آتشين
دست طبيعت گل عمر مرا مچين
جانب عاشق نگه، اي تاز گل ازين
بيشتر كن
مرغ بيدل شرح هجران مختصر،‌ مختصر، مختصر كن
فرخي يزدي
او متولد 1306 ه.ق است كه در نوروز 1327 در مجمع آزادي خواهان و دموكرات‌هايي يزد شعري سرود كه مورد پسند ضيغم‌الدوله قشقايي حاكم يزد قرار نگرفت و دستور داد لبهاي او را به تمام معنا دوختند. آن شعر با مطلع زير شروع مي‌شود:
عيد جم شد اي فريدون خوبت ايران پرست
مستبدي خوي ضحاكي است اين خونه‌ ز دست
وي در زندان به دنبال اين ماجرا شعري سرود و به لب دوخته‌اش اشاره كرد كه موجب استقامت و پيگيري آزاديخواهان تهران شد:
شرح اين قصه شنو از دو لب دوخته‌ام
تا بسوزد دلت از بهر دل سوخته‌ام
فرخي پس از آمدن تهران از طرف قفقازيها ترور شد ولي گلوله بدو اصابت نكرد و زنده ماند. در عهد نخست‌وزيري و وثوق‌الدوله به علت مخالفت با قرارداد 1919 مدتي زنداني شد و در كودتاي 199 نيز مدتي را در زندان گذراند. روزنامه توفان او كه به سال 1300 در تهران منتشر شد واقعاً توفاني به پا كرد. نوشته‌هاي اين روزنامه همه در دفاع از رنجبران و كشاورزان بود و همين خصيصه موجب توقيف آن گرديد.
پس از توقيف اين روزنامه، فرخي روزنامه‌هاي پيكار، قيام، طليعه، آينه‌ي افكار و ستاره‌ي شرق را با همان محتواي توفان انتشار داد. وي در 1307 كه وكيل يزدي‌هاي در مجلس بود پشت تريبون كتك خورد و به ناچار از ايران مهاجرت كرد و به مسكو رفت. در مسكو نيز افكارش مورد پسند رژيم استاليني قرار نگرفت و تحت فشار شوروي از سوي دولت ايران به او گذرنامه دادند تا به برلين تبعيد شود. در برلين راحت ننشست و عليه رضاخان مطالبي منتشر كرد و بالاخره با دسيسه‌ي تيمورتاش به ايران باز آمد و مدتي بعد با جعل پرونده‌اي زنداني قصر شد. از سال 1312 تا 1318 كه زنداني بود پس از تحمل انواع شكنجه‌ها به وسيله‌ي شكنجه‌گر اين عهد يعني پزشك احمدي، ‌با تزريق آمپول هوا در زندان كشته شد.
به قول خودش:
بهر من اين زندگاني غير جان كندن نبود
مرگ را هر روز ديدم در نقاب زندگي
يا
اي برو كه خسته كردي ما را
وي مرگ بيا ز زندگي سير شدم
همو بود كه مي‌گفت:
گر در همه شهر يك سر نيشتر است
در پاي كسي خلد كه درويش‌تر است
با اين همه راستي كه ميزان دارد
ميل از طرفي كند كه زر بيشتر است
بنابراين زندگي فرخي از همه شاعران غم‌انگيزتر است. هنوز كه هنوز است معلوم نيست بالاخره گور او در كجاست. مگر قول برخي از زندانيان آزاد شده پس از شهريور 20 را بپذيريم كه معتقدند جسد او را شبانه به گورستان مسگر‌آباد برده‌اند.
ميرزاده‌ي عشقي
متولد 1312 ه.ق در شهر همدان. اشعار و نوشته‌هاي نثر اين شاعر نيز سرتاسر در راستاي مخالفت با استبداد، تمجيد از آزادي، ميهن‌پرستي و يادآوري مجد و عظمت تاريخي ايران، دفاع از حقوق پايمال شده‌ي ضعيفان و زحمتكشان است. «سه تابلوي مريم» شاهكار او نمونه‌ي جاودانه دفاع از حقوق اجتماعي و فاصله طبقاتي است. «رستاخيز» نيز نمونه ديگري از ميهن‌پرستي شاعر.
او در مخالفت با قرارداد ايران و انگليس به سال 1337 ه.ق مي‌گويد:
نام دژخيم وطن دل بشنود خون مي‌كند
پس بدين خونخوار اگر شد روبه‌رو چون مي‌كند
آنكه گفتي، محو قرآن را همي بايد نمود
عنقريب اين گفته با سرنيزه مقرون مي‌كند
واي از اين مهمان كه پا در خانه ننهاده هنوز
پاي صاحبخانه را از خانه بيرون مي‌كند
داستان موش و گربه است عهد ما و انگليس
موش را گربه بر گيرد، ‌رها چون مي‌كند
او نيز به دنبال چاپ كاريكاتوري در انتقاد از جمهوري رضاخاني، تحت عنوان «مظهر جمهوري» در منزل خود واقع در جنب دروازه دولت به دست دو تن ناشناس اجير هدف گلوله قرار گرفت و نزديك ظهر در بيمارستان شهرباني درگذشت.
ملك‌الشعراي بهار در آخرين لحظات حيات بر بالين شاعر حاضر شد و سر او را در بغل گرفت و وداع او را با زندگاني شهادت داد. بهار در اين هنگام به ياد رويايي افتاد كه دو سه روز پيش از زبان عشقي شنيده بود. فضاي اتاق مرگ عشقي بي‌شباهت بدان رويا نبود. او سي‌سال بيشتر نزيست.
چنانكه گذشت هر پنج شاعر از بدو جواني تا دم مرگ همراه و همگام مشروطه و آرمان‌هاي مشروطه‌خواهي بودند. آنان عمر گرانمايه‌ي خود را صرف مبارزه در جهت كسب آزادي،‌ هويت انساني،‌ عدالت و برابري كردند. دو تن از اينان يعني فرخي يزدي و ميرزاده‌ي عشقي عملاً ترور شدند.
اشرف‌الدين گيلاني و عارف در تنگدستي و فقر هر كدام به نوعي باقيمانده‌ي عمر خويش را سپري كردند و اگرچه بهار استثنائاً ‌با كمي عزت و احترام عمر را به پايان برد ليكن وي نيز در اواخر عمر از تنگدستي مي‌ناليد.
اكنون از اعلان مشروطيت و مشروطه طلبي يكصد سال و چندي گذشته است. آيا وقت آن نرسيده است كه به نحوي قدر اين شاعران شناخته گردد؟
در همه‌ي كشورها، آن دسته از آزاديخواهان به ويژه اگر اهل قلم و ادب باشند به عنوان مظاهري از گذشت و فداكاري محسوب مي‌شوند. اينان در واقع شاعران ملي هستند چون براي رهايي ملت از يوغ بردگي و استعمار و چشيدن معني آزادي از عمر و جان خويش در گذشته‌اند و جا دارد بيش از ديگران عزيز باشند. جاي تاسف است كه هنوز هيچكدام از اين پنج تن گوري متناسب با شان‌شان ندارند. هر كدام از اين شاعران بادي رد شهري كه به دنيا آمده‌اند مجسمه‌هايي زيبا و استوار داشته باشند و اهل آن شهر بدان نماد بر خود ببالد. راستش را با تمام پيشينه‌ي تاريخي و ادبي كه كشور ما دارد، هنوز قدرشناسي لازم را از بزرگان خود نياموخته است. گرچه داشتن بقعه و بارگاه و مجسمه براي خود اين عزيزان مايه‌ي وقار و عظمت يا نمونه‌اي از زندگي راحت نمي تواند باشد، اما براي نسل‌هاي آينده وجودش لازم بلكه واجب است. بگذاريد پدران و مادران آينده وقتي در شهرهاي قزوين، تهران، همدان و يزد راه مي‌روند با نشان دادن مجسمه‌هاي اين عزيزان و زيارت قبور با شكوهشان به فرزندانشان نشان دهند كه گذشت و فداكاري در راه ميهن به ياد ماندني است و اين كار كوچك نشاني از قدرشناسي مردم از انسان‌هاي فداكار است.
پي‌نوشت:
• عضو هيات علمي دانشگاه شهيد بهشتي.
1- از صبا تا نيما،‌ ج2، ص61
2- پيشين، ص 62
3- پيشين، همانجا
4- پيشين، ص63
5- همانجا
6- پيشين، به تلخيص، ص64-63
7- پيشين، ص75
8- از صبا تا نيما، ‌ج2، ص253
9- ديوان، ج2،‌ ص ف.
10- ديوان بهار ج 2،ص 564
11- ديوان فرخي، به تلخيص،‌س 79-75.
12- ديوان ميرزاده‌‌ي عشقي، ص334
13- از صبا تا نيما، ج2،‌ص365.
منابع و ماخذ
1- از صبا تا نيما، يحيي آرين‌پور، جلد اول انتشارات فرانكلين،‌تهران 1350.
2- ديوان فرخي يزدي، به كوشش حسين مكي، چاپ هفتم، ‌انتشارات اميركبير،‌تهران،‌1357
3- ديوان ملك‌الشعراي بهار،‌ تهران، 45-1345
4- كليات ديوان عارف قزويني،‌ به اهتمام عبدالرحمان سيف آذر،‌چاپ ششم، انتشارات امير كبير، تهران 1356
5- كليات مصور ديوان عشقي، به كوشش علي‌اكبر مشيري، چاپ ششم ، انتشارات امير كبير، تهران،‌1350.

منبع: كتاب ماه  ادبيات/ شماره 3/پياپي 117/ تير1386


تعداد بازديد اين صفحه: 455
خانه | بازگشت | ksguest (ksguest)

طراحی، پیاده سازی و اجرا توسط شبکه ملی مدارس ایران ( رشد )

www.roshd.ir Powered By Sigma ITID.