تاريخ و زمان
پنجشنبه 30 فروردين 1403  
  جستجو
  بازديدها
تعداد بازديد از سايت: 1028164
تعداد بازديد اين بخش: 26342
در امروز: 583
اين بخش امروز: 3

  ادبيات
نگاهى به كارنامه شعرى قيصر امين پور- نويسنده:يزدان مهر
يك :«آواز عاشقانه ما در گلو شكست / حق با سكوت بود، صدا در گلو شكست
ديگر دلم هواى سرودن نمى كند
تنها بهانه دل ما در گلو شكست
سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گريه هاى عقده گشا در گلو شكست
اى داد، كس به داغ دل باغ دل نداد
اى واى، هاى هاى عزا در گلو شكست
آن روزهاى خوب كه ديديم، خواب بود
خوابم پريد وخاطره ها در گلو شكست
«بادا» مباد گشت و «مبادا» به باد رفت
«آيا» زياد رفت و «چرا» در گلو شكست
فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرين و آفرين و دعا در گلو شكست
تا آمدم كه با تو خداحافظى كنم
بغضم امان نداد و خدا... در گلو شكست»
قيصر امين پور متولد ۱۳۳۸ ، در ۱۳۸۶ درگذشت، پيش از آنكه به ۵۰ سالگى قدم بگذارد و مثل سعدى برسد به اين نقطه: «اى كه پنجاه رفت و درخوابى ‎/ مگر اين چند روز دريابى» . يك بار هم پيش از اين، اين مسير را رفته بود اما بازگشته بود. تصادفى و خبر مرگى و بعد تكذيبيه اى و انتظار براى دريافت «كليه»ى جايگزين والخ. اگر به شعرهاى امين پور رجوع كنيم اين «سايه مرگ» يا جست وجوى سايه به سايه مرگ، محور غالب است نه به شيوه شاعران دهه چهل يا پنجاه كه در يأسى فلسفى يا غيرفلسفى، مرگ طلب بودند، نه! با سرخوشى به سراغ اين مرگ در تعقيب، اين مرگ تعقيب شده و حاضر در هوا و زمان رفته است .
مرگ آگاهى امين پور بيشتر پيشگويانه است و با غمزه تقدير، چشم در چشم عشق ورزيدن؛ از جنس رويكرد مولوى است به مرگ: «رو سر بنه به بالين، تنها مرا رها كن‎/ ترك من خراب شبگرد مبتلا كن».
اين حس جست وجو، اين حس پيشگويانه از نخستين شعرهايى كه از امين پور خوانده ايم تنيده در «متن» اوست اما در دهه شصت و در حين جنگ تحميلى ، به دليل رويكرد عمومى شاعران كه ديدگاهى آرمانى از مرگ را ارائه مى دادند، گم بود؛ آن حس عاشقانه به شهادت كه از آثار شاعران انقلاب، به ارث به شاعران جنگ رسيد . شايد، يكى از دلايلى كه شعر امين پور از ميان خيل شاعران انقلاب و جنگ، توانست بعد از دفاع مقدس هم مورد توجه عامه مخاطبان قرار گيرد همين بود؛ پايگاهى ذهنى كه در عرفان سنتى وكهن ما ريشه داشت و حالا مى خواست با جامعه امروز مجال آشتى داشته باشد. از اين نظر امين پور يك پست مدرن، به تمامى معنى است. شعر پيشرو به اضافه حفظ دستاوردهاى پيشامدرن يا همان دوران سنت. بسامد كلماتى چون «سراب» ، «آب»، «شهاب» و «آفتاب» در شعرهاى دوران جنگ بسيار بالاست و اغلب هم از مفاهيم پيشين و استعارى اين كلمات در ادبيات كهن، در اين آثار خبرى نيست؛ اما شعر امين پور مسيرى ديگر را مى پيمايد؛ هم آن وجه استعارى و مفاهيم عرفانى در شعرش معنا پيدا مى كند هم به مفاهيم امروزى مى رسد. در واقع شعرهاى دوران جنگ وى، به اين رويكرد رسيده كه دو وجهى باشد و قابل توسعه معنايى در دل هر ديدگاه رمزگشايانه اى كه از سنت تا مدرنيته امتداد يافته است:
«در خواب شبى شهاب پيدا كردم
در رقص سراب، آب پيدا كردم
اين دفتر پرترانه را هم روزى
در كوچه آفتاب پيدا كردم»
يا:
«من همسفر شراب از زرد به سرخ
من همره اضطراب از زرد به سرخ
يك روز به شوق هجرتى خواهم كرد
چون هجرت آفتاب از زرد به سرخ»
يا:
«آهنگ و سرود لبتان سوختن است
انديشه روز و شبتان سوختن است
رازى است ميان تو و پروانه و شمع
كز روز ازل مذهبتان سوختن است»
هر ۳ رباعى، هم در دل فرهنگ عرفانى ما قابل توسعه معنايى اند هم در شعر مدرن دهه هاى چهل و پنجاه و هم در شعر انقلاب و شعر جنگ و هم در شعر پست مدرن پس از جنگ. اين رويكرد فقط در رباعيات يا دوبيتى هاى امين پور مستتر نيست بلكه در غزلياتش حتى در شعرهاى نيمايى اش هم قابل جست وجو است:
«دردهاى من
جامه نيستند
تا ز تن درآورم
«چامه و چكامه نيستند
تا به «رشته سخن» درآورم
نعره نيستند
تا ز «ناى جان» برآورم
دردهاى من نگفتنى
دردهاى من نهفتنى ست
دردهاى من
گرچه مثل دردهاى مردم زمانه نيست
درد مردم زمانه است
مردمى كه چين پوستين شان
مردمى كه رنگ روى آستين شان
مردمى كه نام هاى شان
جلد كهنه شناسنامه هاى شان
درد مى كند
من ولى تمام استخوان بودنم
لحظه هاى ساده سرودنم
درد مى كند»
دو
شعر قيصر امين پور، شعرى سهل و ممتنع است و برخوردار از صنايع ادبى اما نه به شكل مصنوع شان، نه به شكل فضل فروشانه شان. آنچه كه شعر امين پور در ميان هم عصرانش ممتاز مى كند اهميت ويژه «وصف» است در روزگارى كه «تصوير گرى» داراى ارج و قرب است. در ابتداى دهه شصت هنوز «توصيف» جايگاه قابل اعتنايى در شعرهاى ارائه شده ندارد اما شعر وى از جنس ديگرى است. بعدها در دهه هفتاد، «وصف» ارزشمند مى شود و «تصاوير» كم كم به حاشيه مى روند. ديگر شاعران متفق القول اند كه «تشبيه» آن قدر در شعر كلاسيك ما به درجه بالاى اشباع رسيده كه بايد گريزى زد به «توصيف» و ديگر استعاره هاى اين نوع شعر، قادر نيستند تا لذت شعرى را براى خوانندگان مهيا كنند؛ «سعدى» در دهه هفتاد از نو كشف مى شود و بيان ساده وى كه شعر را در توصيفات دقيق و در ذات زبان جست وجو مى كند به كيمياى سعادت «متن» بدل مى شود با اين همه پيش از اين وقايع، امين پور نه تنها به اين اصل رسيده كه از آن فراتر رفته است. او از استعاره هاى كهن هم استفاده كرده تا به كاربردهاى امروزى برسد. وصف و استعاره رادرهم آميخته تا به توسعه معنايى برسد. اين همان كشف بزرگ «پست مدرن» هاست كه تا آن زمان در زبان فارسى مطرح نبوده، نه بنيان هاى نظرى اش نه شواهد هنرى ا ش نه تجربه هاى گونه گونش. پس امين پور چگونه به آن دست يافته متونى در اختيار داشته كه در دسترس ديگران نبوده يا به كشف زبان رفته و خود به آن رسيده است اما هر كشفى نيز بايد مسبوق
به سابقه باشد. سابقه اين نگرش در شعر فارسى كجاست او در ميان ما نيست كه پاسخ گويد و اگر هم بود احتمالاً پاسخ نمى گفت او متعلق به نسل «خفاكار» است چند مصاحبه از وى به ياد داريم چند مصاحبه در كارنامه رسانه اى وى قابل جست وجو است متن شاهدى است كه مى تواند تنها «ظهور» اين رويكرد را گواهى دهد و البته نه مبدأ را و نه خاستگاه آن را «شعرى براى جنگ» نمونه درخشان اين تلقى از «زبان» و «ادبيات» است. در اين شعر، توصيف ها جاى تصويرها را گرفته اند. ديگر قرار نيست انبوهى از تركيبات صفت و موصوفى و مضاف و مضاف اليه اى كنار هم بنشينند تا شما به اين نتيجه برسيد كه انفجارى رخ داده، تفنگى در دستى شليك شده، موشكى به خانه اى اصابت كرده يا دلى به درد آمده است. ديگر نيازى به تشويش خواننده در قبال فهم اين غول «تصوير» نيست كه خجل باشد و كلافه كه «دانش ما بدين پايه نيست» يا «شاعران زبان از ما بهتران دارند» «زبان» به راحتى در دسترس است. قابل فهم است و اگر توسعه معنايى شكل مى گيرد در تلاقى نشانه هاى موجود در متن با درك ارثى مخاطب پارسى زبان از زبان و ادبيات هزار ساله است. سهل و ممتنع كه صفت شعر بزرگان است بدين گونه شعر امين پور را در برمى گيرد تا نادرترين شعر زمان جنگ شكل بگيرد. شعرى كه حتى هم اكنون پس از گذشت حدود ۲۰ سال از پايان جنگ، قدرت عبور از زمان و ارتباط با نسل حاضر را دارا ست.
«اينجا
هر شام خامشانه به خود گفته ايم:
شايد
اين شام، شام آخر ما باشد
اينجا
هر شام خامشانه به خود گفته ايم:
امشب
در خانه هاى خاكى خواب آلود
جيغ كدام مادر بيدار است
كه در گلو نيامده مى خشكد
اينجا
گاهى سر بريدى مردى را
تنها
بايد زبام دور بياريم
تا در ميان گور بخوابانيم
يا سنگ و خاك و آهن خونين را
وقتى به چنگ و ناخن خود مى كنيم
در زير خاك گل شده مى بينيم:
زن روى چرخ كوچك خياطى
خاموش مانده است»
سه


مى گويند كه غزل امين پور، غزلى ديگر است از جنس ديگر و با پيشنهاداتى براى غزل معاصر، مى گويند كه وى بهترين غزلسراى پس از انقلاب است. كلاً «صفات عالى» در جهان نسبيت ها محل ترديد اند اما مؤيد واقعيات يا بخشى از واقعيات محسوب مى شوند. اين كه تنوع در شكل هاى روايى غزل، در شعر امين پور اين قدر پر و بال گرفت و جريان هاى بعدى، پس از ارائه آثار وى خودى نشان دادند يك واقعيت است. آنچه كه در دهه هفتاد به «غزل فرم» مشهور شد بى گمان ريشه در پيشنهادات امين پور داشت با اين همه نبايد از ياد برد كه غزل فرم نتوانست شيرينى غزل را حفظ كند و «قافيه» در آن نه به عنوان پايان برنده يك توصيف و تما م كننده آن، كه به شكل كلمه اى در ميان كلمات ديگر مورد استفاده قرار گرفت و آنچه كه به «زنگ» قافيه مشهور بود به «ويبره» قافيه در عصر تلفن همراه بدل شد! غزل هاى امين پور اما در عين پيشروى به سمت «نثرگرايى» و صورت عادى جملات و آرامش اركان زبان، تنوع در شكل هاى روايى و استعانت از عناصر نشانه شناسانه هر شكل روايى، شيرينى غزل را نيز حفظ كرد و قافيه را در شكل سنتى خود و كاربرد آرمانى خود به كار برد. شايد نخستين غزلش از اين دست غزل «جغرافياى ويرانى» باشد كه پس از انتشار، خيلى ها را واداشت كه به سراغ «اصطلاحات» بروند غافل از آن كه امين پور شكل روايى متون جغرافيايى را در اين غزل به كار گرفته بود نه فقط «اصطلاحات» آن را و اين شكل روايى را با رويكرد عاشقانه شعر پارسى وقف داده بود و «احساس» را در كلمات بيدار كرده بود. كسانى كه در دهه شصت، به گمان كشف يك «معدن طلا» به دنبال «اصطلاحات» به راه افتادند چنان در تله تصويرسازى گرفتار آمدند كه يا شعرشان به كلى غير قابل فهم شد يا چون متنى بى حس و حال از ارتباط با مخاطب درماند يا به هجو و مضحكه بدل شد. در همان زمان، امين پور غزل «مساحت رنج» را هم منتشر كرد كه در هر بيت، به يك فرم روايى متشبث شده بود و مسأله را براى مقلدان پيچيده تر كرد:
«شعاع درد مرا ضرب در عذاب كنيد
مگر مساحت رنج مرا حساب كنيد
محيط تنگ دلم را شكسته رسم كنيد
خطوط منحنى خنده را خراب كنيد
طنين نام مرا موريانه خواهد خورد
مرا به نام دگر غير از اين خطاب كنيد
دگر به منطق منسوخ مرگ مى خندم
مگر به شيوه ديگر مرا مجاب كنيد
در انجماد سكون، پيش از آنكه سنگ شوم
مرا به هرم نفس هاى عشق آب كنيد
مگر سماجت پولادى سكوت مرا
درون كوره فرياد خود مذاب كنيد
بلاغت غم من انتشار خواهد يافت
اگر كه متن سكوت مرا كتاب كنيد»
امين پور نامى است كه حدود ۳ دهه در ادبيات پارسى شنيده شده ، مخاطب داشته و مورد اقبال قرار گرفته است. مخاطبانش را گروه هاى سنى مختلف از نوجوان گرفته تا جوان و ميانسال و پير دربر مى گيرند. هم فرهيختگان «سنت باور» از شعرش استقبال كرده اند و هم «نوآوران متعادل»؛ هم دانشگاهيان ستايش اش كرده اند هم مردم كوچه و بازار شعرهايش را زمزمه كرده اند. در عرصه هاى مختلف از شعر نوجوان گرفته تا غزل و شعر نيمايى و رباعى و دوبيتى زبانزد است. تصنيف هايش ، ترانه هايش توسط مردم شنيده و پذيرفته شده اند. هم روشنفكر محسوب مى شود هم شاعرى آئينى؛ و ... ديگر نيست؛ در باران رفته است.
همسفر آفتاب از زرد به ســــــــــــــــرخ 

برگرفته از: ايران چهارشنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۶

منبع: شوراي گسترش زبان فارسي


تعداد بازديد اين صفحه: 449
خانه | بازگشت | ksguest (ksguest)

طراحی، پیاده سازی و اجرا توسط شبکه ملی مدارس ایران ( رشد )

www.roshd.ir Powered By Sigma ITID.