|
|
|
|
جايگاه مطالعات فرهنگي در ادبيات (نقل از فرهنگ و پژوهش) |
دكتر حسين پاينده عضو هيأت علمي دانشگاه علامه طباطبايي، منتقد ادبي و پژوهشگر فرهنگي با پيچيدهتر شدن ساختار روابط انسانها در جامعه، نظريههاي علوم انساني - كه حوزه تحقيق و تفحص درخصوص چند و چون رابطه انسانها با يكديگر و با طبيعت است - نيز به طريق اولي پيچيده ميشود. هم بدين سبب است كه از اوايل سده بيستم به اين سو، انبوهي از آراء و نظرات گوناگون و بيسابقه در زمينه فلسفه، تاريخ، ادبيات، علوم اجتماعي، روانشناسي، علوم سياسي و ساير حوزههاي علوم انساني مطرح شدهاند و هريك به نحوي بر پيچيدگي انديشه در زمانه ما افزودهاند. تحولاتي كه در رشته ادبيات و به طوركلي مطالعات ادبي رخ دادهاند، از اين سير عمومي دانش مستثني نبودهاند. طي چند دهه اخير، پژوهشهاي ادبي هر چه بيشتر به سمت پيوند با ساير علوم انساني ميل كردهاند و اين روند مبين گرايشي قوي به ميان-رشتهاي ساختن تحقيقات علوم انساني است. در گذشته، شهرت هر نظريهپردازي عمدتاً و گاه منحصراً به رشته يا حوزه معيني از علوم انساني محدود ميشد. لذا از منتقد ادبي توقع نميرفت كه درباره اوضاع اجتماعي يا مسائل فرهنگ تحقيق كند يا نظر بدهد. ايضاً از جامعهشناس هم توقع نميرفت كه به پژوهش درباره آثار ادبي بپردازد. اما امروزه تعيين اين كه آيا دريدا را در درجه نخست يك فيلسوف بايد پنداشت يا يك نظريهپرداز ادبي، كاري معنادار تلقي نميشود. آيا فوكو عالم علوم اجتماعي است يا نظريهپردازي كه سازوكار نگارش آثار ادبي (يا اقبال به آثار ادبي) را از منظر قدرت و گفتمان ميكاود و لذا رسالههايش را بايد در مطالعات ادبي دخيل دانست؟ آيا بارت صرفاً نظريهپرداز فرهنگ است يا نظريات او را ميتوان در قرائتي ساختارگرايانه و نشانهشناسانه از آثار ادبي به كار برد؟ پرسشهايي از قبيل آنچه در بالا ذكر شد، همگي حكايت از همان تحولات عظيمي دارند كه در ابتداي اين نوشتار اشاره كرديم. پيچيدگي ساختار زندگي در زمانه ما، امكان دادن پاسخي ساده و قطعي به هر يك از اين پرسشها را از ما سلب ميكند. حق اين است كه بگوييم دريدا و فوكو و بارت و امثال آنان هم در فلسفه و علوماجتماعي چهرههايي شاخص و مهم هستند و هم در نظريه و نقد ادبي جديد. امثال ايشان عالماني ادبياتشناس هستند و به روش متفكران بزرگي همچون فرويد و يونگ، نوعاً در بحثهاي خود به كَرّات از متون ادبي شاهد مثال ميآورند. به اعتقاد ايشان، ادبيات نوعي گفتمان است و لذا نشانههايي از رمزگان فرهنگي جوامع انساني را در متون ادبي نيز (همچون هر <متن> ديگري) ميتوان يافت. از اينروست كه امروزه نقد ادبي بخشي از چارچوب فراگير و همهشمولي در علوم انساني محسوب ميگردد كه با نام عام <مطالعات فرهنگي> از آن ياد ميشود. ماهيت ميانرشتهاي مطالعات فرهنگي و غناي نظريههاي مختلفي كه از راه ساير رشتههاي علوم انساني به نظريه و نقد ادبي جديد راه يافتهاند. امكانات پژوهش در زمينه ادبيات را به ميزاني بيسابقه افزايش دادهاند و جذابيتهاي جديدي در اين حوزه ايجاد كردهاند. در كشور ما، عقبماندگي عام فرهنگي باعث شده است كه كمافيالسابق مطالعات و تحقيقات ادبي را تافتهاي جدابافته بپنداريم. برافروخته شدن از <دخالت اغيار> در ادبيات، بيش از آن كه مبين ديدگاهي منسوخ شده درباره <حرمت ادبيات> باشد، نشانه ناآگاهي از وضع امروز مطالعات ادبي است. به سبب همين ناآگاهي، پژوهش در رشته ادبيات با موانع و مشكلات ساختاري متعددي رو به روست. به منظور امكانپذير ساختن پژوهشهاي جدي در حوزه ادبيات، پژوهشهايي منطبق با روح ميانرشتهاي نظريههاي امروزين درباره ادبيات، در گام نخست بايد به ترويج مطالعات فرهنگي همت گماشت. گشايش اين رشته در دانشكدههاي علومانساني و همكاري استادان و پژوهشگران ادبيات با دستاندركاران تدريس و تحقيق در ساير رشتههاي علوم انساني، زمينه مناسبي براي انجام تحقيقات ادبي فراهم ميآورد. علاوه بر تأسيس رشته مطالعات فرهنگي، بايد همت كنيم و متون دست اول و اصلي مربوط به نظريه ادبي جديد را به فارسي ترجمه كنيم. درخصوص نامناسب بودن وضع ترجمه كتابها و متون مهم علوم انساني در كشور ما زياد گفته شده است و در اينجا نيازي به تكرار نيست. همين قدر بايد گفت كه حتي در مقايسه با كشوري مانند تركيه ما از اين حيث بسيار عقب هستيم. پژوهشهاي ادبي بايد بر پايه شناخت نظرات جديد درباره ادبيات و نيز درباره روششناسي تحقيقات ادبي در مطالعات فرهنگي انجام شوند. از جمله اولين مشكلاتي كه بورسيههاي ما در رشته ادبيات در دانشگاههاي اروپايي با آن روبه رو ميشوند، ناآشنايي با همين نظرات است. پژوهش درباره ادبيات به روشهاي سنتي ديرزماني است كه جاي خود را به روشهاي برآمده از مطالعات فرهنگي داده است. آن دسته از استادان دانشگاههاي ما كه خود در سالهاي اخير در كشورهاي اروپايي تحصيل كردهاند، عبث بودن تلاش براي تحقيق در حوزه ادبيات بدون شناخت نظريههاي جديد و نيز بدون كاربرد روششناسيهاي جديد را شخصاً تجربه كردهاند. اكنون زمان آن رسيده است كه از راه ترجمه بهترين منابع درباره اين موضوعات، راه پژوهشهاي ادبي را هموار كنيم. برداشتن اين گامهاي اوليه شايد همچنين كمكي باشد براي تغيير نگرش عامي كه در كشور ما راجع به ادبيات و تحقيقات ادبي وجود دارد. اين تصور كه مطالعه درباره ادبيات يعني پرداختن به متوني بيربط به مسائل عيني و واقعي، نه فقط در <عامّه> بلكه متأسفانه در تحصيلكردگان كشور ما نيز شايع است. در نگاه اول، اين تصور منطقي مينمايد. <فايده> تربيت متخصصان ادبيات چيست؟ پژوهشگران ادبيات به گشودن انبوه مشكلات پيش روي ما در جامعه امروز چه كمكي ميتوانند بكنند؟ مطالعات فرهنگي زمينه مناسبي براي ترويج اين ديدگاه است كه پيشرفت هر جامعهاي در گرو شناخت وضعيت امروز و پيچيدگيهاي آن است. ادبيات به منزله گفتماني كه همين پيچيدگيها را به شيوهاي كاملاً خاص بازميتاباند، منبعي بسيار غني براي فهم مسائل فرهنگي و اجتماعي است و لذا پژوهش درباره ادبيات به عبارتي يعني پژوهش درباره فرهنگ و شناخت سازوكارهاي پيچيدهاش. برداشتن اين گامهاي اوليه، همت كساني را ميطلبد كه نقش خود را در دانشگاهها به تدريس محدود نميدانند و درباره ضرورت پژوهش در زمينه ادبيات و نحوه هموار ساختن راه انجام دادن پژوهشهاي مؤثر ادبي از بصيرتهاي كافي برخوردارند.
|
|
|