|
|
|
|
بانگ قرآْن در فضاي مثنوي - نويسنده:دكتر جليل تجليل |
سخني دربارهي تاثير آيات قرآن كريم در مثنوي مولانا
گلبانگ شعر مولانا در همه آثار وي به ويژه در مثنوي، گذشته از قلمروهاي گوناگون علم و فلسفه و الوان معارف بشري در فضاي مثنوي به بانگ آيات قرآني مترنم است و همه جا در مطاوي ابيات تمثيلات و از كلام سراپا انسجام قرآني مايه مي گيرد و اين حكيم سخنپرداز در اقليم انسانسازي و معرفت پژوهي ما را با نواهاي آيات پر بركات كلام وحي آشنا و در بحر بيكران معارف الهي غوطهور ميسازد. از ابياتي كه بيشتر از همه ما را به واقعيتهاي زندگي اين جهاني و سراي بازپسين آشنايي ميبخشد، آنجا است كه بر اصل استوار كار و تلاش و اين كه هر كنشي را واكنشي است متناسب با آن، و هر كاري را نتيجهاي است متكي بر كيفيت و روح آن پاي ميفشارد در دفتر اول مثنوي در سرانجام داستان كنيزك و پادشاه گويد:
بر من است امروز و فردا بر وي است خو چون من كس چنين ضايع كي است گرچه ديوار افكند سايه دراز بازگردد سوي او ان سايه باز باز گردد سوي او آن سايهباز اين جهان كوه است و فعل ما ندا سوي ما آيد نداها را صدا عشقهايي كز پي رنگي بود عشق نبود عاقبت ننگي بود زانكه عشق زندگان پاينده نيست زانكه مرده سوي ما آينده نيست عشق آن زنده گزين كو باقي است كز شراب جان فزايت ساقي است عشق آن بگزين كه جمله انبيا يافتند از عشق او كار و كيا و اين داستان و عصاره و نتيجهي آن ناظر است به آيات زير: - و ان اليس للانسان الا ماسعي و ان سعيد سوف يري(و اين كه براي انسان جز حاصل تلاش او نيست و نتيجهي كوشش او به زودي ديده خواهد شد) - فمن يعمل مثقال ذره خيراًيره و من يعمل مثقال ذره شراً يره ( پس هر كه موزن ذرهاي نيك كند نتيجهي آن را خواهد ديد و هر كه هموزن ذرهاي بدي كند نتيچهي آن را خواهد ديد.) و در همين داستان آنجا كه ظهر ناتواني طبيبان از درمان كنيزك بر پادشاه آشكار شد لاجزم دامان وليي اويخت: گفت دانستم كه رنجت چيست زود در خلاصت سحرها خواهم نمود شاد باش و فارغ و آمن كه من آن كنم با تو كه باران با چمن... گورخانه راز تو چون دل شود ان مرادت زودتر حاصل شود... هر كه را جامه ز عشقي چاك شد او ز حرص و عيب كلي پاك شد شاد باش اي عشق پر سوداي ما اي طبيب جمله علتهاي ما اي دواي نخوت و ناموس ما زده شد و به خشم خدا گرفتار امدن چرا كه آنان به نشانههاي خدا كفر ورزيده بودند). و به دنبال اين واقعه در مصنوي قوم عيسي(ع) را گستاخي و حرص آوردند و بدگماني به رزق خدا داشتند و در مثنوي مطرح ميشود و وخامت هاي ضررهاي بيادبي كه در قران آمده ياد ميشود: باز گستاخان ادب بگذاشتند چون گدايان زلهها برداشتند لابد كرده عيسي ايشان را كه اين دايم است و كم نگردد در زمين بدگماني كردن و حرصآوري كفر باشد پيش خوان مهمتري زان گدارويان ناديده ز آز ان در رحمت بر ايشان شد فراز هر چه بر تو آيد از ظلمات و غم آن ز بيباكي و گستاخي است هم از ادب پر نور گشتست اين فلك وز ادب معصوم و پاك آمد ملك و اين رويداد در قرآن كريم بدين گونه است: اذا قال الحواريون يا عيسي بن مريم هل يستطيع ربك ان ينزل علينا مائده من المسا قال اتقوالله ان كنتم مومنين قالو فريداً تا كل منها و تطمئن قلوبنا و نعلم ان قد صدقتنا و تكنون عليها من الشاهدين. قال عيسي بن مريم للهم ربنا انزل علينا مائده من السما تكون لنا عيدا لاولنا و اخرنا و آيهي منك و ارزقنا و انت خير الرازقين قال: اني لها عليكم فمن يكفر بعد فاني اغذبه عذاباً لا اعذبه احداًمن العاملمين. (هنگامي كه حواريون گفتند: اي عيسي پسر مريم آيا پروردگارت ميتواند از آسمان خواني براي ما فرو آورد؟ عيسي گفت اگر ايمان داريد، از خدا پروا داريد؟ گفتند ميخواهيم از آن بخوريم و دلهاي ما آرامش يابد و بدانيم كه به ما راست گفتهاي و بر ان گواهان باشيم. عيسي پسر مريم گفت: با لاهاي، پرودگارا، از آسماني خواني بر ما فرو فرست تا عيدي براي اول ما و آخر ما باشد و نشانهاي از جانب تو، و ما را روزي ده كه تو بهترين روزي دهندگاني، خدا فرمود: من ان را بر شما فرو خواهم فرستاد ولي هر آن كس از شما كه پس از آن انكار ورزد وي را چنان عذابي كنم كه هيچ يك از جهانيان را چنان عذاب نكرده باشم. در دفتر دوم مثنوي داستاني است كه در آن شيخ احمد خضرويه جهت وام گيرندگان به الهام حق تعالي حلوا ميخريد. اين شيخ كه نمونه جوانمردي و ايثار بود دايم وامدار بزرگان بود. وام ميگرفت و بر فقيران خرج مي كرد در حالي كه خود خانقاه ميداشته كه ان هم در گرو وامداران بود. و خدا وام او را ادا و ريگ را بر او ارد ميكرد. كودكي طبق حلوا داشت و ميفروخت و كسي خواست كه حلوا را بخرد. او حلواي او را به بهايي اندك گرفت. كودك پيش شيخ آمده، گريه سر داد كه اربابم مرا ميكشد. سرانجام اين داستان اشاره به گريه و زاري كودك است كه چگونه همه مايملك خود را از دست داده بود و شيخ بالاخره وامش را به خارج الهام رباني پرداخت كرد و در پايان اين اتفاق منتقل ميشود به اوج از خودگذشتگي و اشاره به حضرت ابراهيم و اسمعيل كه:«حلق خود قرباني خلاق كرد» و استنتاج به شهيدان كه زندگان حقيقياند و نزد پروردگار روزي داده ميشوند اينك ابياتي از داستان: بود شيخي دائماً او وامدار از جوانمردي كه بود آن نامدار ده هزاران وام كردي از جهان خرج كردي بر فقيران جهان هم به وام او خانقاهي ساخته جان و مال و خانقه درباخته وام او را حق ز هر جا ميگزارد كردحق بهر خليل از رگ ارد گفت پيغمبر كه در بازارها دو فرشته ميكنند ايدر دعا خاصه آن منفق كه جان انفاق كرد حلق خود قرباني خلاق كرد حلق پيش آورد اسماعيلوار كار برحلقش نيارد كردگار پس شهيدان زنده زين رويند خوش تو بدان قالب بمنگر گبروش باري در اين بخش از مثنوي عبارت حلق پيش آورد اسماعيلوار ناظر است به اين آيات در سوره مباركه صافات: فلما بلغ معه السعي قال يا بني اني اري في المفاخر اني اذبحك فانر ماذا تري. قال يا ابت افعل ما تومر ستجدني انشاالله من الصابرين. فلما اسلما و تله للجبين و ناديناه ان يا ابراهيم قد صدقت الرويا انا كذلك نجزي المحسنين (و وقتي با او به جايگاه سعي رسيد گفت اي پسرك من! من در خواب چنين ميبينم كه تو را سر ميبرم ، پس ببين چه به نظرت ميآيد. گفت اي پدر من آنچه را ماموري بكن. ان شا الله مرا از شكيبايان خواهي يافته. پس وقتي هر دو تن در دادند و پسر را به پيشاني بر خاك افكند، او را ندا داديم روياي خود را حقيقت بخشيدي ما نيكوكاران را چنين پاداش ميدهيم) و در اينجا مضمون دو بيت: گفت پيغمبر كه در بازارها دو فرشته ميكنند ايدر دعا كاي خدا تو منفقان را ده خلف اي خدا تو ممسكان را ده تلف بر گرفته از حديث: ما من يوم يصبح العباده فيه الا ملكان ينزلان فيقول احدهما: اللهم اعط منفقان خلفا و يقول الاخر: اللهم اعط ممسكا تلفا پينوشت: *عضو هيات علمي دانشگاه تهران 1. مثنوي معنوي، تصحيح توفيق سبحاني، انتشارات روزنه 1380،ص 13. 2. 39 و 40/نجم- 53. 3. آيه 8و7 سورهي زلزله-99 4. همان، ص 5و6 5. آيه 143 اعراف/7. 6. همان، ص 8. 7. آيهي 60سورهي فاطر- 40. 8. آل عمران/ 191 9. دفتر دوم ص 179. 10. آيه 5 اعراف /7 11. آيه 63 انعام/6. 12. آيه 61 فرقان/ 25. 13. احزاب33. 14. مثنوي دفتر اول، ص73و74. 15. 72/احزاب/33 16. دفتر اول مثنوي، ص8 17. آيات 112 تا 114 سورهي مائده /5 18. دفتر دوم 177. 19. در دفتر سوم، ص 646 نيز بيت زير آمده: سر به پيش قهر نه دل بر قرار تا ببرم اسماعيلوار 20. آيه 102 تا 105، الصافات/37. 21. احاديث مثنوي مرحوم فروزانفر، انتشارات دانشگاه تهران 1361، ص 22،به نقل از بخاري، ج1، ص 164 و نيز رك: شرح مثنوي استاد دكتر سيد جعفر شهيدي جزو اول از دفتر دوم. تهران، انتشارات علمي و فرهنگي 1375، ص 90 ، استاد دكتر شهيدي نظير اين روايت را با اندك اختلاف از بحارالانوار(ج90، ص381) بدينگونه نقل فرمودهاند: اللهم عجل للمنفق ماله خلفاً و للمسك تلفا فهذا دعائهما حتي تغرب الشمس
منبع: كتاب ماه ادبيات/ شماره6/ پياپي 120/ مهر1386
|
|
|