استفاده ي بيش از حد از قيود و صفات معمولاً همه تصور مي كنند كه اطناب به معني استفاده ي بيش از حد از توصيف، روايت، گفتگو و اسناد و مدارك است. البته اين درست است، اما اطناب غيرمستقيم و ظريف ديگري نيز وجود دارد: استفاده ي نابجا و غيرضروري از قيود و صفات. نبايد از قيودي كه معني فعل را تقويت نمي كند استفاده كرد. قيود زائد مزاحم جمله است.
مثال: «مشتش را سفت به هم فشرد» يا «به سرعت، دوان دوان از خيابان گذشت.» وقتي كسي مشتش را به هم مي فشرد، تلويحاً محكم فشار مي دهد و نه شل و ول. و كسي كه دوان دوان از خيابان مي گذرد، حتماً سريع مي گذرد. سرعت جزوِ ذاتِ دويدن است. اگر از فعل به هم فشردن و دويدن به نحوي مؤثر استفاده كنيم نيازي به تأكيد اضافي نداريم. به علاوه تأكيد اضافي معني بيان دقيق نويسنده را عوض مي كند. صفات (يا كلمه ي وابسته) بي ارزش، نثر را با ارزش نمي كند.
مثال: «زن نسبتاً زيبا بود» يا «شايد او كمي بيش از حد خودپسند بود» و «صبح همچون شعله ي سرخ گلگون طلوع كرد.» نثر شايسته نثري گوياست. علائم ارتباطي نبايد معاني را به طور مبهم يا همراه با سوء تعبير انتقال دهد. «نسبتاً زيبا»، زيبا نيست، بلكه يا تقريباً زيبا و يا نه چندان زيباست. به همين دليل نيز بايد صفت ديگري به جمله افزود. و باز نثر شايسته، نثر متقاعد كننده اي است. و تنها ابزار آشكار نويسنده در كار نوشتن است. اگر نويسنده در جايي كه تأكيد لازم نيست، بر چيزي تأكيد و از واژگان زائد استفاه كند، دچار اطناب شده است. نويسندگاني كه به خاطر كمبود تجربه، اعتماد به نفس ندارند، اغلب از صفات و قيود بيش از حد استفاده مي كنند؛ چرا كه فكر مي كنند بر چيزي تأكيد لازم را نكرده اند. اما نبايد بار مشكلات شخصي خود را بر دوش خواننده گذاشت، بلكه بايد وجودش را سرشار از شايستگي خود كرد.
گره گشايي پيشرونده و گره گشايي معكوس رمان به طور كلي، توالي منظم صحنه هاست كه كم كم مجموع آنها به نتيجه اي پيچيده مي انجامد. همين صحنه ها نيز باعث درگيري شخصيتها مي شود كه نويسنده بايد به نحوي منظم آنها را حل و رفع كند اما خواننده نبايد متوجه اين ساختار ماهرانه و روشمند شود. گره گشاييِ درگيريها نشانگر تغيير شخصيتهاست. براي حل و رفع درگيريها مي توان از دو شيوه استفاده كرد: گره گشايي پيشروند و گره گشايي معكوس.
داستان: شيميداني سُرمي كشف كرده كه جلوي پيشرفت سرطان خون را مي گيرد. اگر فرمولِ اين سرم را منتشر كند، برنده ي جايزه ي نوبل خواهد شد و اگر كشفش را ثبت كند و به صنايع خصوصي بفروشد، ميلياردر خواهد شد. اما ديگر از او قدرداني نمي كنند. براي مرد لحظه، لحظه ي حساس تصميم گيري است.
درگيريها: به ترتيب مطرح شدنشان در رمان: (1) مرد از گمنامي خود متنفر و عاشق شهرت است. (2) خانواده اش به او احترام نمي گذارند. (3) در امور اجتماعي بي دست و پاست. (4) به همكارانش رتبه هاي بالاتري مي دهند. (5) در كودكي پدر و مادرش با او بدرفتاري مي كردند. (6) براي ابراز وجود احتياج به پول و قدرت دارد. (7) اشتياق شديد به مسافرت دارد.
گره گشايي پيشرونده: نويسنده با مطرح كردن آخرين درگيري، رمان را به طرف نتيجه گيري مي برد. يعني ابتدا نويسنده اولين درگيري (تنفر مرد از گمنامي) و بعد دومين درگيري (عدم احترام خانواده به او) و درگيريهاي ديگر را تا آخر (اشتياق شديد به مسافرت) به ترتيب حل و رفع مي كند و وقتي همه درگيريها حل شد، رمان نيز به پايان مي رسد.
گره گشايي معكوس: وقتي آخرين درگيري مطرح شد، نويسنده مطالب را به طرف نتيجه گيري مي برد. نويسنده با مطرح كردن آخرين درگيري (اشتياق به مسافرت)، آن را حل و رفع مي كند، اما گره گشايي به نحوي است كه به مطرح شدن درگيري قبلي (طلب پول و قدرت) مي انجامد. و بعد نويسنده و به ترتيب معكوس و به طور منظم همه ي درگيريها را تا درگيري اول (تنفر از گمنامي) حل و رفع مي كند و رمان تمام مي شود. نويسنده مي خواهد چنين بنمايد كه حوادثي كه بر زندگي شخصيتها اثر مي گذارد به طور نامنظم و درهم و برهم در رمان مطرح مي شوند. به بيان ديگر خواننده حس نمي كند كه نظمي دروني رمان را خواندني كرده است.
آماده سازي صريح آماده سازي صريح بيان مستقيم حادثه ي خاصي است كه بعداً در رمان اتفاق خواهد افتاد. اين بيان مستقيم ربطي به صحنه ي داستان ندارد و خود نويسنده آن را مطرح مي كند. هدف عمده از آماده سازي، دادن سرنخي به خواننده نسبت به پيشامدهاي احتمالي در آينده و حذف عنصر غافلگيري در موقع رخ دادن حوادث است. چون غافلگيري، ضربه اي به خواننده وارد و ارتباط حسي او را با داستان قطع مي كند. به علاوه آماده سازي روابط، صحنه ها، تغيير شخصيت و حوادث آينده را بنا مي نهد. با اين حال نمي توان در برخي از صحنه هاي ضروري از آماده سازي ظريف استفاده كرد. چون اين صحنه هاي ساده صرفاً مي خواهند سطحي از درگيري و تغييري در شخصيت را مطرح كنند.
مثال: مهندسي مقامش را در كارخانه ي هواپيما سازي به دليل فسخ قرارداد از طرف نيروي هوايي، از دست داده است. اينك او كه در اداره اي استخدام است و تقاضانامه پر مي كند، مجبور مي شود براي به دست آوردن مقامش، در مورد ميزان تجربه اش دروغ بگويد، اما از اينكه پايه ي زندگي اش را بر دروغ مي گذارد متنفر است. نويسنده صرفاً اين صحنه را براي مواجه كردن شخصيت با بحران دروغگويي اجباري مي نويسد. مرد اگر دروغ نگويد خانواده اش از گرسنگي خواهند مرد. هيچ مانع خاص و مهمي سر راه دروغگويي او نيست. صحنه، صحنه ي ساكني است. و نويسنده نمي تواند براي اينكه بگويد اين دروغگويي سه سال ديگر منجر به مرگ كسي خواهد شد، از شيوه ي سنتي آماده سازي استفاده كند. موقع استفاده از آماده سازي صريح است.
مثال: فرانكلين دستش را محكم روي كاغذ گذاشت و در ستون ميزان تجربه نوشت: «يازده سال» و شانه هايش را بالا انداخت. شركت هيچوقت تحقيق نمي كرد. اما نمي دانست كه دروغش باعث رخ دادن حادثه و مرگ كسي خواهد شد. تقاضانامه را امضا كرد. اين دخالت صريح و جسورانه نويسنده پذيرفتني است. چون با اينكه خواننده با شنيدن خبر وحشت انگيز فوق يكه مي خورد اما عميقاً مجذوب داستان مي شود و از خود مي پرسد كه چگونه دروغي معمولي باعث مرگ كسي خواهد شد؟
وقايع پيوند دهنده براي اينكه در رمان اپيزودوار (تكه تكه) به وحدت و شك و انتظار بيشتري دست يابيم بايد از شيوه ي پيوند وقايع استفاده كنيم. وقايع پيوسته را نبايد با وقايع مجزا و پشت سر هم يكي گرفت. وقايع پيوسته از طريق ارتباط نزديك مكاني، زماني و موقعيتي به هم متصل شده اند. براي پيوند دو واقعه باهم، بايد قبل از اتمام واقعه ي اول، واقعه دوم را شروع كرد.
گروه نويسندگان نويسنده ي مبتدي بايد گروهي از نوقلماني را كه مي خواهند نويسنده ي حرفه اي شوند بيابد و با آنها كار كند. چون اين گون%D |