تاريخ و زمان
دوشنبه 24 ارديبهشت 1403  
  جستجو
  بازديدها
تعداد بازديد از سايت: 1063498
تعداد بازديد اين بخش: 11850
در امروز: 2159
اين بخش امروز: 4

  داستان
آموزش داستان نويسي 26

گذر ايام و بالا رفتن سن شخصيت‏ها
اگر نويسنده تغييرات جسمي شخصيت‏ها را نشان ندهد، خواننده گذر ايام را باور نخواهد كرد.
داستان: داستان زندگي خانواده لانگ استريت از سال 1849 يعني هنگامي كه بورگارد 16 ساله است شروع مي‏شود. بورگارد پسري قد بلند و هيكل دار است و موهايي حنايي رنگ دارد. رمان، داستان سه نسل را بازگو مي‏كند و هنگام مرگ بورگارد و زماني كه دور و بر وي را سه نسل خانواده احاطه كرده‏اند، تمام مي‏شود.

اگر نويسنده بورگارد را در سن 89 سالگي و هنگامي كه در تشكي مخمل خوابيده تصوير كند و مثلا بنويسد كه صورتي نرم و تپل و موهايي حنايي رنگ داشت و هيكل دار بود، صحنه بار نمايشي‏اش را به دليل غيرواقعي بودن از دست مي‏دهد. چون با اينكه معمولاً افراد كهنسال صورتي پرچين و چروك و هيكلي نحيف و سري‏تاس دارند، اما بورگارد تغييري نكرده است.

موقع نوشتن نبايد تغييرات جسمي ناشي از بالا رفتن سن افراد را ناديده گرفت. روند اين تغييرات بسيار كند و مثل مه نامرئي اما محسوس است. و نويسنده بايد محتاطانه و با گلچين كردن جزييات، آن را تصوير مي‏كند. نويسنده مي‏تواند اين تغييرات را به شكلي روايي ارائه و يا نشان دهد.

مثال (شكل روايي): بورگارد كم كم گذشت ايام را احساس مي‏كرد. 53 سالش بود. ديگر نمي‏توانست روي اسب بپرد و همچون باد به شهر بتازد. بايد سوار كالسكه زنش مي‏شد. كم‏كم نواري از موهاي خاكستري موهاي حنايي رنگ سرش را پس مي‏زد زير چشمانش را هلالي از گوشت پف كرده گرفته بود. و وقتي صحبت مي‏كرد، پوست كلفت و شل و ول زيرچانه‏اش مي‏جنبيد. ديگر مردم شهر به او گردان اردكي مي‏گفتند.
نويسنده بايد تغييرات جسمي شخصيت را به طور منظم و با فواصل معين توصيف كند. اين تغييرات دال بر واقعي بودن شخصيت و مناسبات او همگام با گذشت زمان است. گاهي نويسنده بالا رفتن سن شخصيت را از طريق تاثير سن و سال برجسم او نشان مي‏دهد.

مثال (نشان دادن): يك شمالي خپله به دختر بورگارد متلك گفت. بورگارد كلاهش را از روي موهاي خاكستري‏اش برداشت و به صورت مرد زد و با صداي ضعيفي داد كشيد: «به دختر من توهين مي‏كني.» مرد خپله بورگارد را هل داد و گفت: «برو ببينم بابا پيري!» بورگارد توي گل‏هاي خيابان افتاد و گل‏ها را از روي صورت پرچين و چروكش پاك كرد.
يك شمالي خپله به دختر بورگارد متلك گفت. بورگارد كلاهش را از روي موهاي خاكستري‏اش برداشت و به صورت مرد زد و با صداي ضعيفي داد كشيد: «به دختر من توهين مي‏كني.» مرد خپله بورگارد را هل داد و گفت: «برو ببينم بابا پيري!»93- فصل‏هاي محوري

رماني با قطع متوسط (230 تا 340 صفحه چاپي) بايد حداقل پنج فصل محوري داشته باشد. مجموع صحنه‏هاي فصل محوري تصوير‏گر بحراني قوي است و چرخشي در مسير حركت رمان ايجاد مي‏كند. ممكن است اين چرخش قابل پيش‏بيني يا غافلگير كننده باشد.

داستان: سه تن از كاركنان اداره حفاظت از منابع طبيعي مامور تحقيق درباره شركت‏هايي هستند كه به‏طور غير قانوني مواد زائد سمي را انبار مي‏كنند. يكي از اين ماموران عاشق دختر رئيس اداره بوم‏شناسي است.
رمان به فصل سوم رسيده است. ماجراهاي عاشقانه پا به پاي فعاليت‏هاي خلافكاراني كه قوانين اداره محيط زيست را زيرپا مي‏گذارند و به طور غيرقانوني مواد سمي شركت‏هاي بزرگ را انبار مي‏كنند پيش مي‏رود. خلافكاران يكي از ماموران تحقيق را مي‏دزدند. شهر‏ستاني با 7000 سكنه با باكتري كشنده‏اي، آلوده شده است.
و اين، تا اينجا طرحي معمولي و كار است. اما براي اوج‏گيري عمل داستاني و شك و انتظار بايد از طريق ايجاد بحران، چرخشي در داستان به وجود بياوريم.

مثال (فصل محوري): رئيس اداره دستور مي‏دهد خبرنگاران را به جلسه پرسش و پاسخ دعوت كنند. وي قصد دارد به خبرنگاران بگويد كه خلافكاران مواد زائد كشنده را در 36 واگن باربري انبار كرده‏اند. و قرار است آنها را به منطقه متروكي از كشور ببرند. اما انبارداران مواد زائد صنعتي به او اخطار مي‏كنند كه اگر اين اطلاعات را افشا كند، دخترش را خواهند كشت. اما او كه آدم با شرافتي است، مرعوب اين حرف‏ها نمي‏شود. دوربين‏هاي تلويزيوني دارند آماده مي‏شوند تا حرف‏هاي او را براي مردم پخش كنند، كه ناگهان يك نفر جيغ مي‏كشد و به تير چراغ برق اشاره مي‏كند. و همه مي‏بينند كه جسد مردي را به سر تير چراغ برق آويخته‏اند. و مرد همان مامور تحقيقي است كه خلافكاران او را دزديده بودند.
رمان اينك بر محور همين مسير جديد مي‏گردد. اگر رئيس اداره سكوت كند ولي به آن پي ببرند، شرافتش لكه‏دار و متهم به تباني با خلافكاران خواهد شد، اما در عوض دخترش زنده خواهد ماند. و اگر حرف بزند، دخترش مي‏ميرد. دو مامور تحقيق ديگر اداره بايد در صدد انتقام گرفتن از قاتلان همكارشان برآيند. اينك رمان بر هر محوري كه نويسنده بخواهد مي‏چرخد.
سه تن از كاركنان اداره حفاظت از منابع طبيعي مامور تحقيق درباره شركت‏هايي هستند كه به‏طور غير قانوني مواد زائد سمي را انبار مي‏كنند. يكي از اين ماموران عاشق دختر رئيس اداره بوم‏شناسي است.94- پيش‏بيني، شك و انتظار و غافلگيري

نويسنده بايد در همه داستان‏ها تركيبي از سه فن: پيش‏بيني، شك و انتظار و غافلگيري را به كار گيرد. در غير اين صورت داستان تصنعي، ملا‏ل‏آور و يا گزارشي خواهد شد. به علاوه بايد از اين سه فن به ترتيب استفاده كرد. مثلا نمي‏توان ابتدا گره‏گشايي غافلگيركننده كرد، سپس امكان پيش‏بيني را به وجود آورد و بعد شك و انتظار ايجاد كرد. بلكه بايد پيش‏بيني به شك و انتظار منجر شود و شك و انتظار نيز به گره‏گشايي غافلگير كننده بينجامد.

پيش‏بيني بستگي به توانايي خواننده در پيشگويي نتيجه يك وضعيت دارد. به علاوه خواننده بايد براساس حقايقي كه در داستان مسلم و واقعي فرض شده، چيزي را پيش‏بيني كند. (مثلاً مي‏توان پيش‏بيني كرد كه در فصلي توفان خيز، طوفان بيايد. و بايد اين پيش‏بيني درست از آب در آيد.)

مثال (خبر روزنامه): جسد زن معروفي به نام تلما وايندر در منطقه وايت چيل كشف شد. اين چهارمين بار است كه گلوي زني را با چاقوي جراحي مي‏برند.
خواننده مي‏داند كه جك دريپر نامي با پسر جك دريپر نامي يا قاتلي كه وانمود مي‏كند نامش جك دريپر است، دست به اين آدم‏كشي‏هاي جنون‏آميز مي‏زند. اما سربازرس تلاش مي‏كند تا او را به‏دام بيندازد و همين باعث شك و انتظار مي‏شود. (جك قبل از دستگيري، چند زن ديگر را خواهد كشت؟ آيا جك همان كسي است كه سربازرس گمان مي‏كند؟) نويسنده، شخصيت، داستان و طرح را به نحوي مي‏آميزد تا به پيش‏بيني مشخص خواننده بينجامد. و براي ايجاد شك و انتظار، داستان را كش مي‏دهد و خواننده را به اشتباه مي‏اندازد و گمراه نمايي مي‏كند.
مثال: در داستان سه پزشك داريم كه مريض رواني‏اند. آيا جك قبل از دستگيري، دختر سربازرس را خواهد كشت؟
و وقتي داستان به گره‏گشايي اجتناب‏ناپذيري مي‏انجامد خواننده غافلگير مي‏شود.
مثال: جك دستگير نمي‏شود، اما دختر سربازرس به موقع نجات پيدا مي‏كند. و بعد معلوم مي‏شود جك، يك زن يا خود سربازرس است.
خواننده گذشته را مرور مي‏كند و در مي‏يابد كه همه حقايق، سرنخ‏ها و حوادث دال بر منطقي بودن گره‏گشايي است. و اگر چه وي حادثه را پيش‏بيني كرده است، اما گره‏گشايي با پيش بيني خواننده جور در نمي‏آيد. خواننده غافلگير مي‏شود، اما نااميد نمي‏شود. پيش‏بيني و شك و انتظار رمان را به حركت در مي‏آورند و به نحوي قانع كننده آن را تمام مي‏كنند. 

منبع: تبيان


تعداد بازديد اين صفحه: 134
خانه | بازگشت | ksguest (ksguest)

طراحی، پیاده سازی و اجرا توسط شبکه ملی مدارس ایران ( رشد )

www.roshd.ir Powered By Sigma ITID.