ثلاثه: ثلاثه (triplet) يكي از قالب هاي پاره شعر در ادبيات انگليسي است كه از سه سطر هم قافيه تشكيل مي شود. طول سطرها در ثلاثه مي تواند ثابت يا متغير باشد.
جبريت زباني: ويليام فن هومبولت (1767-1835) فيلسوف و زبان شناس آلماني معتقد به جبريت زباني بود. او عقيده داشت كه «آدمي در دنيايي زندگي كه مي كند كه در اصل و در واقع منحصرا ساخته و پرداخته زبان اوست». بر طبق نظريه ي جبريت زباني، بين فكر و زبان ارتباط مستقيمي وجود دارد و هر كس مطابق ساخت زبان خود مي انديشد و خارج از آن مقوله نمي تواند بينشي داشته باشد. جامعه شناسي ادبيات : زمينه هاي مورد مطالعه جامعه شناسي ادبيات به قرار زيرند: 1- بررسي و تبيين محتواي آثار ادبي و ژرفكاوي در زمينه هاي رواني، اجتماعي و فرهنگي پيدايي آن ها. 2- پژوهش انواع شيوه هاي نگارش، روش هاي تحقيق ادبي، ادبيات عاميانه يا فولكلور و ارزيابي اثرات اجتماعي آن ها. 3- تحليل و ژرف نگري در آثار ادبي، جهت شناخت شخصيت اجتماعي پديد آورندگان آن ها. 4- بررسي و ژرفكاوي تازه هاي ادبي، جهت شناسايي وضعيت اجتماعي كه موجب پديد آمدن آن ها شده و به منظور بازشناسي "فرايند تكاملي" جامعه.
جناس: به كار بردن واژه هايي را گويند كه تلفظي يكسان و نزديك به هم دارند. اين آرايه بر تأثير موسيقي و آهنگ سخن مي افزايد.
جناس خطي: هنگامي كه دو لفظ در خط و نوشتن نظير هم باشند اما در تلفظ مختلف. مانند: عِلم و عَلَم، سِحر و سَحَر و گـُل و گِل.
جناس زائي: هنگامي كه دو كلمه در همه اجزاء با يكديگر شبيه باشند، جز آن كه يكي حرفي افزود بر ديگري يا متفاوت از ديگري داشته باشد، مانند: دور از تو، مرا، عشق تو كردهست به حالي / كز مويه چو موئي شدم از ناله چو نالي
جناس صامت: جناس صامت يكي از جلوه هاي موسيقي در شعر است و به هم جنس بودن حروف صامت (بي صدا) كه قبل يا بعد از مصوت هاي مختلف تكرار شود،گويند. براي نمونه تكرار صامت هاي "ص" يا "ف" در بيت زير از حافظ: نقد صوفي نه همه صافي بي غش باشد / اي بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد
جناس محرف: جناس محرف يا جناس آوايي نوعي از جناس است كه در آن صامتها در ابتداي كلمات نزديك به هم (با فاصلهي اندك) تكرار شوند. براي نمونه تكرار صداي "س" در بيت زير: اين سو كشان سوي خوشان، وان سو كشان با ناخوشان / يا بگذرد يا بشكند، كشتي در اين گردابها (مولوي)
جناس مفروق: نوعي جناس مركب است كه دو كلمه در لفظ مشابه و در خط مختلف باشند مانند: تا زنده ام در راه مهر تو تازنده ام /من مرده نيم و لكن مردنيم
جنبش ادبي پيشا رافائلي: "انجمن اخوت هنرمندان جوان لندن" در اواسط سده ي 19كه به منظور ايستادگي در برابر قرارداهاي هنري رايج و آفرينش يا بازآفريني اشكال هنري اي كه پيش از عصر رافائل به كار مي رفت متحد شدند و نظريه هاي خود را در نشريه "جوانه" بيان كردند. اعضاي گروه عبارت بودند از: اورت ميله، ويليام هولمن هانت، دانته گابريل روزتي، ويليام مايكل روزتي، تامس وولز، فردريك جورج استفنس و جيمز كالينسن. اين جنبش بعدها بر ويليام موريس، كريستينا روزتي و سوئنبرن هم اثر گذاشت. شعر پيشا رافائلي شباهت زيادي به سبك قرون وسطي دارد. اينان سخت تحت تأثير "اسپنسر" بودند.
جوانان خشمگين: اين عبارت در اصل عنوان زندگي نامه ي لسلي پال بود كه به قلم خودش نوشته شد و در سال 1951به چاپ رسيد. بعدها اين اصطلاح به عدهاي از نويسندگان انگليسي دهه 1950گفته شد. اين نويسندگان در آثارشان خصومت خويش را با معيارها، سنت ها و نيز عملكرد نهادهاي قانوني انگلستان منعكس مي كردند. شخصيت اصلي در اين گونه آثار اغلب به جاي قهرمان، يك ضد قهرمان خشمگين و ستيزه جو است. نمايش نامه ي "با خشم به گذشته بنگر" اثر جان اسبورن نمونه اي از آثار اين نويسندگان است.
چارگانه: چارگانه يا tetralogy چهار نمايش نامه (سه تراژدي و يك نمايش ساتير) است كه در مسابقات تئاتري آتن در سده ي پنجم ق.م براي دريافت جايزه تراژدي عرضه مي شد. امروزه ممكن است اين اصطلاح در مورد هر گونه آثار به هم مربوط به كار رود. هشت اثر از ده نمايش نامه تاريخي شكسپير گاهي به دو چارگانه تقسيم مي شود: الف) هنري ششم (بخش 1و 2و3) و ريچارد سوم ب) ريچارد دوم، هنري چهارم (بخش 1 و2) و هنري پنجم
چكامه: چكامه كه در متون پهلوي به صورت چكامك ضبط شده، در لغت به معني شعر و قصيده است و در اصطلاح ادب فارسي، به نوعي شعر روايتي در دوره ساساني اطلاق مي شده است. هرگاه شعرا و سخنوران مي خواستند داستاني عاشقانه يا مشابهاني چون شرح جنگ و دلاوري پهلوانان و نظاير آن را نشان دهند، به اين نوع شعر پرداخته اند و آن را چامه و چامك نيز گفته اند.
چهارپاره: نوعي شعر است كه با بند هاي چهار مصراعي سروده مي شود. همه ي بندهاي چهارپاره از نظر معنا با هم پيوند دارد. هر بند داراي دو بيت است و از نظر قافيه آزادتر از دوبيتي است، زيرا نيازي نيست كه مصراع هاي 1و 2 و 4 هم قافيه باشند، بلكه كافي است كه مصراع هاي زوج هم قافيه شود. فريدون تولّلي ، فريدون مشيري ، دكترخانلري و ملك الشعراي بهار از به ترين چارپاره سرايان به شمار مي آيند. اكنون نمونه اي ازچارپاره ي فريدون توللّي كه دو بند آن رادر زير مي آوريم : دور، آن جا كه شب فسونگر و مست خفته بر دشت هاي سرد و كبود دور، آن جا كه ياس هاي سپيد شاخه گسترده بر ترانه ي رود دور، آن جا كه مي دمد مهتاب زرد و غمگين ز قلّه ي پر برف دور، آن جا كه بوي سوسن ها رفته تا درّه هاي خامش و ژرف
چهارلايه معنايي: انديشمندان قرون وسطي معتقد به وجود چهار لايه معنايي در آثار ادبي بودند. در اين زمينه دانته در نامه اي به ولي نعمت خود هدف نهايي را در تحليل "كمدي الهي" اين گونه شرح مي دهد: خواننده بايد هنگام خواندن كمدي الهي چهار لايه معنايي را در آن جستجو كند: 1- معناي ظاهري يا داستان يعني وقايع ظاهري داستان. 2- معناي اخلاقي. 3- معناي تمثيلي يعني معناي نماديني كه به كل بشريت مربوط مي شود. 4- معناي روحاني و عرفاني كه متضمن حقيقتي جاويد است.
حس آميزي: در ادبيات غرب سابقه ي استفاده از حس آميزي به اشعار هومر مي رسد. در ادبيات انگليسي آن را گاه "استحال حواس" (sense transference) و "قياس حسي" (sense analogy) گفته اند و در شعرهاي دوره هاي مختلف حضور قابل اعتنايي دارد. براي مثال در شعر "گياه حساس" سروده س شلي شاعر رمانتيك انگليسي گل هاي شيپوري، چنان غريوي از موسيقي را در فضا مي پراكنند و حواس را به گونه اي متأثر مي كنند كه گويي عطر سنبل به مشام مي رسد.
حشو: حشو كلامي زايد در ميان جمله است كه از نظر معنا احتياجي به آن نيست .(اعتراض الكلام)
حشو قبيح: مثل كلمات كاملا زايد در عبارت "رمد چشم" (رمد = درد چشم) و "صداع سر" (صداع = سردرد) در اين بيت : گر نرسم به خدمتت معذورم/زيرا رمد چشم و صداع سرم است.
حشو مليح: حشو مليح استفاده از كلمات زايد به شيوه اي دل پسند است مثل جمله ي "ذكرش به خير باد" در بيت: دي پير مي فروش كه ذكرش به خير باد/گفتا شراب خور كه غم دل برد ز ياد
حكماي سبعه: حكماي سبعه به هفت تن ازفلاسفه ي قديم يونان گفته مي شود. البته درنام اين فلاسفه بين نويسندگان مختلف، اختلاف نظر وجود دارد. از آن ميان چهار تن مورد اتفاق همه ي رواياتند، از اين قرار: 1- تالس (thales) 2- بياس (bias) ?- پيتاكوس (pittakos) 4- سولون (solon) 3 تن ديگر را نيز از ميان افراد زير نام برده اند : قليوبولس (kleobulos) موسون (myson) فرياندرس (periandros) خيلون (chilon) اناخارسيس (anacharsis) افمنديس (epimenides) و غيره...
حماسه: حماسه در لغت به معناي دليري، دلاوري و شجاعت است و در اصطلاح، شعري بلند و روايتي را گويند كه بر محور موضوعي جدي و رزمي، به سبكي با ارزش سروده شده باشد. برخي از ويژگيهاي حماسه به طور خلاصه از اين قرارند:
- قهرمان اصلي حماسه اغلب پهلوان يا نيمخدائي است كه با اَعمال بزرگ و شگفتانگيز خود، سرنوشت قبيله، قوم يا نژادي را رقم ميزند. - عمل حماسه بر محور جنگهاي مافوق قدرت بشر استوار است. - حوادث حماسه اغلب در زماني دور اتفاق ميافتد، به طوري كه بهترين حماسهها معمولا به نخستين اعصار حيات هر ملت يا نژادي تعلق دارند. - منشأ حماسه يا داستانهاي كهن تاريخي، ديني و پهلواني است و يا داستانهاي تخيلي.
خمريات: در ادبيات فارسي خمريات به اشعاري گفته ميشود كه شاعر در آن از موضوعاتي مانند ساقي و ساغر و مينا و جام و خُم و سبو و ميكده و پير ِ مِيفروش و ... و به طور كلي از مِي و مِيگساري گفتوگو كند. موضوع خمر از اوايل دورهي عباسي در اشعار عرب وارد شد و سپس ايرانيان آن را در اشعار خود به كار بردند. تا اوايل قرن پنجم هجري، هر جا در شعر از مِي و مِيگساري سخن به ميان آمده مقصود همان شراب واقعي است. شيواترين خمريات را در زبان فارسي رودكي و منوچهري سرودهاند.
منبع: تبيان
|