تاريخ و زمان
دوشنبه 24 ارديبهشت 1403  
  جستجو
  بازديدها
تعداد بازديد از سايت: 1063498
تعداد بازديد اين بخش: 11850
در امروز: 2159
اين بخش امروز: 4

  داستان
آموزش داستان نويسي 45

اعمال باور نكردني
شخصيت ها بايد در وضعيتي باور كردني دست به اعمالي باور نكردني بزنند. به بيان ديگر نبايد ناگهان و به نحوي غير منتظره، قدرت خارق العاده اي از خود به نمايش بگذارند. (البته افسانه ها، داستان هاي تخيلي، ترسناك و علمي جزو استثناها هستند.) حوادث خارق العاده بايد هنگام وقوع وضعيت هاي اضطراري يا بحران هاي باور كردني رخ دهد.
خوانندگان نيز در چنين وضعيت هايي يعني در اوج وحشت، مخاطرات يا عشق ها و يا هنگام وقوع اتفاقات عجيب و غريب، اعمال قهرمانانه، قدرت خارق العاده و ايثار شخصيت ها را باور مي كنند.

مثال: همه داستان آن آدم معمولي را كه يك باره عقب كاميوني را بلند كرد تا زنش را از زير چرخ هاي آن نجات دهد شنيده اند. وي دفعتاً قدرتي خارق العاده پيدا نكرد و ناگهان مثل فيلم ها كه آدم ها در آن يك دفعه به صورت انسان گرگ نما در مي آيند، از آدمي ساده تبديل به سامسون نشد بلكه در وضعيتي بحراني و اضطراري، قدرتي اسرارآميز پيدا كرد.

در مثال بالا، با اينكه عمل مرد باور كردني نيست، اما چون با ابزاري عادي (دست ها، پاها و غيره) دست به اين عمل زده است و اين ابزار پس از اينكه وضعيت بحراني تمام شد، دوباره به حالت عادي بر مي گردند، خواننده آن را باور مي كند. به بيان ديگر شخصيت فقط در وضعيتي بحراني، آدمي خارق العاده شده است.

مثال: نويسنده نمي تواند پيرمرد 83 ساله اي را كه كشاورز است و به دليل روماتيسم و ورم مفاصل فلج شده است، نشان دهد كه از روي قاطر جستي مي زند تا نتيجه اش را از چنگال خرسي درنده و وحشي نجات دهد. با اينكه ايثار و عمل قهرمانانه وي باور كردني است، اما نحوه عمل او را نمي توان باور كرد. نويسنده بايد سن و وضعيت جسمي او را نيز در نظر بگيرد. اگر پيرمرد با عجله جلوي خرس وحشي و نتيجه اش برود و داد بزند: «بايست، اي خرس وحشي!» و با قدرت خارق العاده چشمانش و به سبك هيپنوتيست هاي سنتي، خرس را سرجايش ميخ كوب كند، عمل وي باور كردني نيست. اما اگر ضمن داشتن چنين قدرتي، به خرس بگويد: «بيا بغلم، بچه خرس نازنين» و بعد خرس به زمين بيافتد و شروع به خرخر كند، عمل او باور كردني است. چون با اينكه نمي توان باور كرد كه پيرمرد فرتوتي كه به بيماري نرمي استخوان مبتلاست، قدرت جسماني شگفت انگيزي داشته باشد، اما قدرت هيپنوتيسم او باور كردني است.
باري. با اينكه ميخ كوب كردن خرسي تنومند توسط پيرمرد باور كردني نيست، اما عمل شگفت انگيز وي باور كردني است. چون ناگهان عضلات وي قوي نشده و يك باره از نيروي جسماني كاراته بازي با كمر بند سياه، استفاده نكرده است. و باز با اينكه عشق شديد او به نتيجه اش و وضعيت مخاطره آميز وي، قدرتي مافوق انساني را (البته براي مدت كوتاهي) در وجودش زنده كرده است، اما پس از اينكه آنها از خرس دور شدند، پيرمرد 83 ساله به عنوان هيپنوتيستي عالي مقام مستقيماً به جلسه نمايش نمي رود. بلكه وقتي آن دو به مكاني امن رسيدند، وي دوباره تبديل به همان پيرمرد مي شود. قدرت مافوق انساني وي فقط تا وقتي دوام دارد كه وجودش ضروي باشد. 



فصل افتتاحيه كامل وجود ندارد
در بين انبوهي از كتاب راهنماهاي نگارش هيچ قانون، قاعده كلي، حكم، فرمان و اصلي وجود ندارد كه به نويسنده بگويد فصل اول رمانش را چگونه بايد بنويسد. تنها قاعده بسيار مفيد اين است كه نويسنده بايد بر هر مانع و سدي كه وي را از شروع كردن رمان باز مي دارد فائق آيد.

بله. مسلماً رمان نويس به فصل افتتاحيه اي قوي، گيرا و باور كردني شديداًً نياز دارد. در حقيقت وي مي خواهد در همان ابتدا احساس خواننده را در چنگ بگيرد، بنابراين چنين فصلي براي رمان وي ضروري است. اما اگر از همان ابتدا نتوانست چنين فصلي را پيدا كند چه؟ آيا بايد بقيه رمان مدت ها در راهروي نمناك و خفقان آور منتظر بماند و بعد پا به عرصه وجود بگذارد؟ اما نه، نويسنده نبايد صبر كند. دست دست كردن، وقت تلف كردن است.

با اينكه احتمالاً فصل اول رمان، مهمترين بخش رمان است، اما همه رمان در فصل اول آن خلاصه نمي شود. اگر نمي توانيد فصل آغازين كامل پيدا كنيد، موقتاً از آن صرفنظر و رمان را في الفور از هر جاي خط داستان يا طرح كه مي توانيد، شروع كنيد.
اگر دستورالعمل هاي سنتي، نويسنده را از نوشتن باز دارد، بي ارزش است. نويسنده بايد از هر جا كه مي تواند رمانش را شروع كند، چون ضمن نوشتن، بالاخره فصل افتتاحيه كامل نيز در ذهنش نقش خواهد بست.
و تازه معمولاً نويسندگاني كه نمي خواهند رمان بنويسند بهانه مي آورند كه هنوز فصل آغازين رمانشان را پيدا نكرده اند. اما جالب است بدانيد كه درصد بالايي از رمان هايي كه منتشر مي شود، فصل آغازين بديع و كامل ندارند.
به علاوه نويسنده ها اغلب به آخر رمان شان كه مي رسند تازه مي فهمند كه فصل آغازين رمان شان كه گمان مي كردند كامل است، به هيچ وجه كامل نيست. بنابراين نويسنده تا رمانش را تمام نكرده، نمي داند فصل اول رمانش كامل است يا نه. 



رمان در بسته
رمان دربسته رماني است كه در آن نويسنده تأثيرات جهان را بر شخصيت ها تصوير نمي كند. البته همه رمان ها نبايد مثل جنگ و صلح يا برباد رفته، حماسه تاريخي باشند. اما در هر حال نويسنده بايد حوادث خارج از زندگي شخصيت هاي اصلي و دل مشغولي هاي شخصي و آني آنها را نيز در نظر بگيرد:

مثال: خانواده اي چهار نفري در مزرعه بزرگي در مانتانا زندگي مي كنند. پدر خانواده مرد ضعيف النفسي است و بچه ها متمردند و مادر بر خانواده سلطه دارد. داستان، ماجراهاي اعضاي ناسازگار خانواده را بازگو مي كند و اينكه چگونه نحوه زندگي مسالمت آميز و در كنار هم را مي آموزند و چگونه پدر خانواده عزمي راسخ پيدا مي كند.

اگر نويسنده، جهان (شهر، ايستگاه راه آهن مجاور و غيره) را از داستان خود حذف كند، و صرفاً به مسائل خانوادگي شخصيت ها بپردازد، رمان وي در بسته يا محدود و غيرواقعي خواهد شد. چرا كه شخصيت و انگيزه آدم ها را درگيري آنها با يكديگر و نيز حوادث خارج از زندگي آنها شكل مي دهد.

فشار روابط و محيط خارج، باعث ايجاد انگيزه هاي مختلفي در اشخاص مي شود و اين انگيزه ها افراد را به فعاليت هاي خاصي وا مي دارد. ولي مشكلات صرف خانوادگي اين كارايي را ندارد. بنابراين اگر در گيري هاي خانواده صرفاً به چارديواري خانه محدود شود و خصوصي باشد، طبعاً خوانندگان خاصي خواهد داشت. چون چنين داستاني شبيه داستان زندگي آدم هاي ديگر نيست. 



تفاوت داستان كوتاه و رمان
فرق بين داستان و رمان فقط در اندازه آنها نيست، بلكه اين دو، از نظر ميزان پيچيدگي محتوا و تعداد گره هاي داستاني نيز با هم فرق دارند. داستان كوتاه واقعي را نمي توان تبديل به رمان كرد، اما فكر داستان كوتاه را مي توان پرورش داد و تبديل به فكر يك رمان كرد. داستان كوتاه به يك حادثه اصلي و چند حادثه فرعي مي پردازد اما رمان حوادث اصلي و فرعي زيادي دارد و هر چه طرح رمان جلوتر مي رود، اين حوادث بيشتر با هم تركيب مي شوند. و بالاخره داستان كوتاه چند شخصيت بيشتر ندارد، اما رمان معمولاً شخصيت هاي زيادي دارد.
شخصيت هاي داستان كوتاه با يكي از تجارب زندگي شان سرو كار دارند و شخصيت آنها در اثر اين تجربه، تغيير مي كند. اما شخصيت هاي رمان، چيزهاي مختلفي را تجربه مي كنند و حوادث مختلف، شخصيت آنها را كاملاً تغيير مي دهد. وقتي شخصيت داستان كوتاه تغيير مي كند، معمولاً داستان نيز تمام مي شود. در رمان شخصيت ها دائماً با پيشروي طرح داستان تغيير مي كنند.
داستان كوتاه خط طرح واحدي دارد و حركت آن نيز خطي است و نويسنده در آن غافلگيري و حالت شك و انتظار را به طرف اوج پاياني داستان هدايت مي كند. اما در زندگي شخصيت هاي متعدد رمان، غافلگيري و شك و انتظارهاي زيادي وجود دارد. هدف داستان كوتاه رسيدن به نقطه واحدي است. به همين جهت مستقيم پيش مي رود تا به آن نقطه برسد. البته ممكن است در اين مسير حوادث فرعي نيز وجود داشته باشند كه تنش هايي ضعيف ايجاد كنند، اما هيچ گاه طرح جداگانه اي به وجود نمي آورند. اما خط طرح اصلي رمان مثل شريان بزرگي است كه ديگر سرخرگ ها (خط طرح ها) از آن منشعب مي شوند. اين خط طرح ها با خط طرح اصلي، پيوند و هماهنگي دارند، اما در ضمن مستقل و مجزا نيز هستند.
مثال: بچه اي كه در حياط پشتي خانه شان بازي مي كرده، گم مي شود. بچه دزدي، در آن منطقه هست. مردم دنبال بچه مي گردند. بچه دزد، بچه را مي دزدد. مردم بچه را نجات مي دهند.
اين فكر را مي توان پرورش داد و تبديل به داستان كوتاهي عالي كرد، اما نمي توان آن را تبديل به رمان كرد. چون نويسنده براي اينكه اين فكر داستاني را به رمان تبديل كند، بايد از داستان زندگي و خط طرح هاي شخصيت هاي ديگر نيز استفاده كند. اما داستان كوتاه پس زمينه هاي متنوع و گسترده رمان را ندارد.

مثال (شروع داستان كوتاه): جني از در حياط پشتي خانه بيرون مي رود و در آن اطراف ناپديد مي شود. مرد ميانسال محترمي آن نزديكي هاست.
(شروع رماني اپيزوديك): مردي از دست همسرش عصباني است. چون زنش دختر هفت ساله اش را دوست ندارد. همسر وي نيز متقابلاً گله مي كند كه بچه، او را دوست ندارد. (فاصله.) دختر كه در حياط پشتي بازي مي كرده، گم مي شود. (فاصله.) زن ديگري درآن اطراف، بچه اش را كه مورد ضرب و شتم و تجاوز قرار گرفته، به بيمارستان مي برد. (فاصله.) بچه دزد، آدم ظاهراً محترمي است كه در اطراف زمين بازي مهد كودك پرسه مي زند و بچه ها را زيرنظر دارد. (فاصله.) والدين جني متوجه مي شوند كه جني و طناب بازي اش، در حياط نيستند. (فاصله.) همسايه ها راه مي افتند و دنبال بچه مي گردند.
طرح داستان كوتاه بايد بلافاصله شروع شود و پيش برود. حوادث رمان نيز بايد فوراً اتفاق بيافتند. اما رمان خط طرح هاي زياد و همگام با پيشروي خط طرح هاي مختلف، شروع هاي متعددي دارد.
داستان كوتاه بايد فاصله زماني كوتاهي مثلاً چند ساعت يا يكي دو روز را، در بر بگيرد. چون در صورتي كه اين فاصله زماني را بسط دهيم و مثلاً تبديل به چند ماه بكنيم، بايد از انتقال ها، فاصله گذاري ها و زاويه ديدهاي زيادي استفاده كنيم؛ كه به اين ترتيب شدّت و حدّت داستان كوتاه از بين مي رود. اما رمان مي تواند هفته ها، ماه ها، سال ها و حتي دوره هاي مختلفي را در بر بگيرد. ضمن اينكه انتقال ها، زاويه ديدها، مكان ها و سوابق متعدد افراط نيز ساختار رمان را متنوع مي كند. و باز داستان كوتاه نبايد مثل رمان شخصيت هاي زيادي داشته باشد.
پس زمينه داستان كوتاه بايد فقط يكي از جنبه هاي تاثير تاريخي يك دوره را در بر بگيرد. اما اگر بخواهيم از جنبه هاي ديگر اين تأثير نيز استفاده كنيم، تناسب داستان كوتاه به هم خواهد خورد و داستان طولاني تر خواهد شد. به همين دليل نيز بايد تأثيرات متعدد يك دوره تاريخي بر شخصيت، نامشخص باشد. در حقيقت خواننده با دانش خود به اين تأثيرات پي مي برد. اما اگر خواننده در اين زمينه اطلاعاتي نداشته باشد، ديگر اين تأثيرات وجود ندارد. از سوي ديگر اگر در رمان خبري از تأثيرات متعدد يك دوره تاريخي نباشد، رمان لاغر و كوتاه به نظر خواهد آمد. به علاوه خط طرح ها بسيار محدود و شخصيت ها سطحي خواهند شد.
معمولا اگر نويسنده داستان كوتاه خود را در 15 تا 20 صفحه دستنويس و رمان را در (حداقل) 350 صفحه بنويسد، مي تواند شدّت و حدّت، و قدرت پيشروي اين دو شكل داستاني را حفظ كند. 


آميختن زمان ها
هنگام نوشتن بايد همواره يك دستي زمان هاي دستور زبان را رعايت كرد. اگر نويسنده زمان حال را با گذشته تركيب كند، معمولاً خواننده ها به جاي اينكه تأثيرات عجيب يا نمايشي اثر را تحسين كنند، عصباني مي شوند. اما گاهي نويسنده استثنائاً مي تواند هنگام استفاده از زمان حال ساده يا استمراري (در حالت سوم شخص)، از زمان گذشته نيز استفاده كند.
زمان حال در حالت سوم شخص مفرد، احساسي شبيه زمان حال در حالت اول شخص مفرد را به خواننده القا مي كند. اگر چه در واقع در اين زمان نويسنده همه چيز را از ديد يك شخصيت مي بيند، اما او علاوه بر اينكه شخصيت را در صحنه قرار مي دهد، به ذهن وي نيز مي پردازد. نويسنده اغلب مي تواند در محدود زمان حال (در حالت سوم شخص) به نحوي ظريف زمان گذشته را نيز به كار گيرد. اما فقط بايد در صحنه هاي پرحادثه از اين شيوه استفاده كند، در غير اين صورت نوشته اش تصنعي و ناشيانه به نظر خواهد رسيد.
اگر از اين جور جمله ها زياد استفاده كنيم، صحنه داستان ما ساختگي و غيرواقعي به نظر خواهد رسيد. در اين صحنه بايد با استفاده از زمان گذشته، فاصله زماني را نشان داد و از تركيبي از زمان حال و گذشته استفاده كرد.
تركيب به موقع اين دو زمان با هم، نوشته را بهتر و به خواننده كمك مي كند تا شخصيت ها را بهتر بشناسد. ضمن اينكه همزمان دو واقعيت تجربه شخصيت و وضعيت پيرامون شخصيت را تصوير مي كند.

منبع: تبيان


تعداد بازديد اين صفحه: 158
خانه | بازگشت | ksguest (ksguest)

طراحی، پیاده سازی و اجرا توسط شبکه ملی مدارس ایران ( رشد )

www.roshd.ir Powered By Sigma ITID.