كريتيك كريتيك ارزيابي و سنجش يك اثر ادبي است كه معمولا به صورت مقاله و نوشتار انتقادي در مي آيد. همچنين پژوهش نظام داري در ماهيت و چه گونگي آرا و اصول و نهادها و عقايد در فلسفه، سياست و علوم اجتماعي كه اغلب به منظور روشن كردن حدود يا تناقض هاي آن صورت مي گيرد.
كمدي احساساتي كمدي احساساتي كه به "درام حساسيت" نيز مشهور است و از "كمدي دوره بازگشت" ناشي مي شود، واكنشي است در برابر آن چه بعدها به بد اخلاقي و افسارگسيختگي تعبير شد. جرمي كالينز (1726-1650م) در "نگاهي اجمالي به بد اخلاقي و بي حرمتي در تئاتر انگليس" (1698م) از كمدي دوره بازگشت سخت انتقاد كرد. كمدي احساساتي در قياس با نمايش هاي ديگر اكنون به ندرت به صحنه مي آيد. سبب ظهور آن نيز اين بود كه طبقه ي متوسط بالنده از اين نوع درام كه در آن به قول گلداسميت "فضايل و نيكي هاي زندگي خصوصي نشان داده شده مي شود تا زشتي ها و پليدي ها و اضطرار و پريشاني انسان به نمايش در نيايد، لذت مي برد. در اين آثار شخصيت ها چه خوب و چه بد بسيار ساده بودند. قهرمان همواره در برابر ديگران بزرگ منش و هم درد و سخت حساس بود. نمونه ي آن قهرمان كتاب "بشر دوست" (1671م) اثر همپتن است.
گويش گويش به تنوعات جغرافيايي زبان كه دامنهي آن به شكلهاي نحوي و عناصر لغتي گسترش مييابد گفته ميشود. گويش از آن جهت با لهجه تفاوت دارد كه لهجه فقط به مؤلفههاي تلفظ برميگردد. بسياري از گويشها ناحيهاي هستند زيرا در نواحي خاصي به كار ميروند. به عنوان مثال در ايران گويش مازندراني و در انگليسي گويش كورن وال (cornwall) از اين جملهاند. اما هم در يك ناحيه گويش دستخوش تغيير ميشود يعني از يك محل تا محل ديگر اندك اندك در آن تفاوت ايجاد ميشود ولي اين تغيير تدريجي و رفته رفته صورت ميگيرد. يعني براي مثال وقتي در خطهي شمال ايران از سمت مازندران به سمت خراسان حركت ميكنيم در يك محل ناگهان گويش مازندراني به خراساني تبديل نمي شود، بلكه اين تغيير به موازات حركت از منطقهي جغرافيايي مازندران، گرگان و خراسان با رنگ باختن تدريجي گويش مازندراني در برابر گويش خراساني انجام ميشود. در اين حالت بايد گفت كه نوعي پيوستار گويشي وجود دارد.
ماديگري فرهنگي مادي گري فرهنگي اصطلاحي است در نقد ادبي معاصر و در رويكرد تاريخ گرايان نو. اين اصطلاح را نخست ريموند ويليامز، منتقد ماركسيست انگليسي به كار برد و سپس توسط عده اي از محققان انگليسي براي نشان دادن گرايش ماركسيستي در نگرش تاريخ به كار رفت. تأكيد اين گروه بر آن است كه متنيّت تاريخ هر چه باشد، فرهنگ و محصولات ادبي هر دوران همواره به نيروهاي مادي و مناسبات توليدي آن دوران تاريخي بستگي دارد.
مانيفست مانيفست يا بيانيه، اعلاميه اي عمومي است كه معمولا اصول و عقايد سياسي، مذهبي، فلسفي يا هنري را بيان مي كند. مانند بيانيه آندره برتون به نام مانيفست سوررئاليسم.
متل متل بيان كوتاه و ساده ي ماجراهايي است كه به دنبال هم مي آيند. بيش تر متل ها وزن و گاهي قافيه دارند و بعضي از كلمه ها و جمله ها در آن ها تكرار مي شوند. متل نيز، چون لالايي، از زمان هاي بسيار دور به ما رسيده است. متل كودكان خردسال را سرگرم مي كند. به آنان نظم فكري مي آموزد و آنان را با تجربه هاي تازه آشنا مي كند. متل هاي روزگاران كهن، چون لالايي ها، سرايندگان شناخته شده ندارند. بعضي از سرايندگان متل هاي جديد از متل هاي قديم الهام گرفته اند و متل هاي نو پديد آورده اند. مثال براي متل: يكي بود يكي نبود غير از خدا هيچكس نبود دويدم و دويدم سر كوهي رسيدم دو تا خاتونو ديدم يكيش به من آب داد يكيش به من نون داد نونو خودم خوردم آبو دادم به زمين زمين به من علف داد . . .
مثنوي نوعي از كلام منظوم است كه در آن هردو مصراع، يك قافيه دارد و بنابراين در مثنوي هر بيت داراي قافيه اي جداگانه است. از اين رو مثنوي به ظاهر آسان ترين نوع شعر است، هرچند كه سرودن مثنوي زيبا و دلنشين كارآساني هم نيست. علت گذاردن نام مثنوي بر اين قالب شعري همين بوده است كه هر دو مصراع هر بيت هم قافيه است. از آن جا كه در مثنوي محدوديت بيت وجود ندارد و قافيه نيز در هر بيت تفاوت مي كند، اشعار دراز، منظومه هاي داستاني ، حماسي، عاشقانه، تاريخي، فلسفي و عرفاني به صورت مثنوي و در اوزان گوناگون سروده مي شود.
موضوع مثنوي متنوع و متفاوت است و برخي آن را به چهار نوع بخش بندي كرده اند: 1- مثنوي رزمي (حماسي) : مانند شاهنامه فردوسي، گرشاسب نامه اسدي توسي 2- مثنوي بزمي (عاشقانه) : مانند خسرو و شيرين نظامي، ويس و رامين فخرالّدين اسعد گرگاني 3- مثنوي عرفاني (معنوي) : مانند مثنوي مولانا، حديقةالحقيقة سنايي و منطق الطير عطار 4- مثنوي حكمي (اخلاقي -اجتماعي) : مانند بوستان سعدي
نمونه هاي ديگرمثنوي : مخزن الاسرارنظامي، هفت پيكر، ليلي و مجنون نظامي، گلشن راز شيخ محمودشبستري ،جام جم اوحدي مراغه اي، تحفةالاحرار جامي، يوسف و زليخا جامي. از شاعران هم عصر ما كه در سرودن مثنوي موفق بوده اند، مي توان از هوشنگ ابتهاج ، حميدي شيرازي ، علي معلم و احمد عزيزي نام برد.
نظامي در مخزن الاسرار مي گويد: جنبش اول كه قلم بر گرفت حرف نخستين ز سخن در گرفت پرده ي خلوت چو برانداختند جلوت اول به سخن ساختند تا سخن آوازه ي دل در نداد جان تن آزاده به گل در نداد چون قلم آمد شدن آغازكرد چشم جهان را به سخن باز كرد . . . .
سعدي در بوستان مي گويد: شبي ياد دارم كه چشمم نخفت شنيدم كه پروانه با شمع گفت كه من عاشقم گر بسوزم رواست ترا گريه و سوز باري چراست بگفت اي هوادار مسكين من برفت انگبين يار شيرين من چو شيريني از من به در مي رود چو فرهادم آتش به سر مي رود كه اي مدعي عشق كار تو نيست كه نه صبرداري نه ياراي ايست . . . .
مجاز مجاز عبارت است از كاربرد واژه، در معني غير اصلي خود كه براي رسيدن به معني مجازي و عدول از معني حقيقي بايد مناسبتي يا علاقه اي بين معني حقيقي و مجازي وجود داشته باشد تا ذهن بتواند به مفهوم مورد نظر شاعر برسد .به طور مثال وقتي گفته مي شود كلاس ساكت است، واژه ي كلاس مجاز است زيرا مفهوم آن شاگردان كلاس است .
يا مواردي كه شاعر جزء را ذكر كند ولي كل را اراده كند . مانند: من آن نگين سليمان به هيچ نستانم / كه گاهگاه بر او دست اهرمن باشد . نگين(جزء ) گفته و انگشتري (كل ) را اراده كرده است. رَستم از اين بيت و غزل، اي شه سلطان و ازل / مفتعلن، مفتعلن، مفتعلن كشت مرا
بيت گفته و شعر را اراده كرده و مفتعلن گفنه و عروض را اراده كرده است.
تا شدي فارغ از كلاه و كمر / بر سران زمانه گشتي سر . سران گفته و بزرگان را اراده كرده است . ز مادر همه مرگ را زاده ايم / به بي كام گردن بدو داده ايم. گردن گفته و تمام وجود را اراده كرده است . چمن از غلغله زاغ و زغن در خطر است / سنبل و سوسن و ريحان و سمن در خطر است نام گل ها را گفته و باغ را اراده كرده است . گفتم : مذمت اينان روا مدار كه خداوند كرمند، گفت : غلط گفتي كه بنده درمند . درم گفنه و مال و ثروت اراده كرده است . به ياد روي شيرين بيت مي گفت / چو آتش شيشه مي زد كوه مي سفت . بيت گفته و شعر را اراده كرده است.
مدح شبيه به ذم از مدح شبيه به ذم به عنوان "تأكيد المدح بمايشبه الذم" هم ياد كرده اند و چنان است كه در اثناي مدح با استفاده از كلماتي چون والّا، اما، جز، ليكن، ولي، مگر، ... (حروف استثنا و استدراك) سخن را در مدح چنان بياورند كه شنونده در آغاز آن را مذمّت و نكوهش پندارد، ليكن چون بيت يا كلام پايان پذيرد، معلوم گردد كه مدح و ستايش است. اين نوع صنعتگري را "صنعت تحويل" يا "زشت و زيبا" هم مي نامند.
قمري شاعر قرن چهارم هجري مي گويد: همي به فرّ تو نازند، دوستان، ليكن/به بي نظيري تو دشمنان كنند اقرار
مردف شعري كه رديف دارد " مردّف " خوانده مي شود.
مستزاد مستزاد به معني " زياد ذكرشده " است و در اصطلاح ادبي شعري است كه در هر بيت آن ، درپايان هرمصراع، پاره اي به آن مي افزايند كه با مصراع اول هم وزن نيست، اما با معناي مصراع اول ارتباط دارد. اين پاره ها نيز با يكديگر هم قافيه است. مستزاد تنها قالب شعري سنتي است كه بلندي و وزن مصراع هاي آن در هر بيت يكسان نيست و كهن ترين آن را به قرن پنجم نسبت داده اند.
مولوي غزلي زيبا درمستزاد دارد كه چون اين آغازمي شود: هرلحظه به شكلي بت عيّار بر آمد دل برد و نهان شد هردم به لباس دگر آن يار برآمد گه پير و جوان شد
منبع: تبيان
|