ترجمه ي اين قطعه اين است:
هفت اختر را بر چبيد (يعني – نصب كرد) و دو
اژدها را بر بست و مقيد ساخت
و بدان آسمان زيرين بر
بداشت شان و براي
گردانيدن آن آسمان، نرو ماده
دو فرشته بر گماشت
ايشان (عناصر مختلط نور و ظلمت كه در عالم ظلماني به چنگ اهريمن اسير بودند) ديگر بار به سوي ويمند(2) و دربار «حصار» شتافتند و از باد و آب روشن و آتشي كه از ريزش رسوب كرده، روشن،
گردونه ي دوگانه ي آتشين براي خورشيد (ساخت) و پدر روشنايي، پنج باروي، فروهري و بادي و آب روشن
و آتشين و دوازده در(شعر در ايران، نوشته ي شادروان بهار، ص 17-16.)
تقطيع مطلع قطعه ي فوق چنين است:
هپت ا پاخ تر پر زيد اد دو
U– U – – – – – U
در ادامه معرفي اشعار هجايي قبل از اسلام در ايران بايد به كتبيه ي حاجي آباد اشاره كرد كه به وزن هشت هجايي است. اين كتيبه يك قطعه شعر است كه كريستن سن آن را از قول اندرياس پهلوي دان در مجله ي كاوه آورده است و در آن به تيرادازي شاهپور اول و ساختن عمارتي اشارت دارد و با سخناني از شاهپور كه در وزن هشت هجايي نظم شده است پايان مي يابد، آن قطعه اين است:
كي چيذاغي الندري
چيذي كي دستي نيوي است
هان پاذي پذ اين دركي
ايونها ذي و تيري
اوهان چيذاغي ايواستي
پس كي تيري او هان چيذاغ
اوگندي ادي دستي نيو
كه ترجمه ي آن چنين است:
مردي كه او اين بنا به سوي مغرب بنا كرده و دستش نيكوست. پاي در اين دره نهاده و تيري به جانب اين بنا انداخت. پس مردي كه تير به جانب اين بنا انداخت دستش نيكوست.
كه تقطيع مطلع آن چنين است:
كي چي ذا غي ا لن د ري
– – – – U – U –
ديگر يادگار زريران است؛ كه به زودي به طور مفصل آنرا معرفي خواهيم كرد.
در كتاب حماسي (اياتكار زريران) اشعار هفت هجايي وجود دارد، از آن جمله است سخنان جاماسپ كه از گزارش رزم فرداي «گشتاسپ» با «ارجاسپ» پادشاه هونها خبر مي دهد:
گويد جاماسپ ي بيتاش
او وه كي اچ مات ني زات
ايوب چون (اچ مات) زات مرد
ايوپ اچ اپرنايي
گيه، اوپتمان ني رسيد؛
فرتاك اين هم پت گوپند،
تك پوتك او وراژ پووراژ
وس مات اپاك، پوهر، اپي پوهر
وس پوهر اپي، اپيتر
وس اپيتر اپي پس
وس برات اپي برات
او وس كن ي شوي اومند
(كي شان) اپي شوي بوند
ترجمه ي قطعه فوق اين است:
گويد جاماسپ حكيم
آن كس بهتر كه از مادر نه زاد
يا از جواني و برنايي گي
به سر حد كمال نرسيد
فردا اين دو دسته فرو كوبند
دلير به دلير و گراز به گراز(گوييا «گراز» در اينجا به معني دلير و شجاع به كار رفته است.)
بس مادر سردار بي پسر
بس پسر بي پدر
بس برادر بي برادر
و بسياري زنان شوي دار (و بس زن شويمند)
كه آنان بي شوي شوند
تقطيع نخستين سخن جاماسپ چنين است؛
او وه كي اچ ما ني ذات
U – – – – – –
درخت آسوريك:
درخت آسوريك رساله اي است در مناظره ي «نخل و بز» و از شيوه ي كلمات چنين حدس زده اند كه دور نيست از روزگار اشكانيان باشد، گرچه اين كتاب داراي اوزان هجايي رسايي نيست و به نثر شبيه تر است، اما برخي قسمتهاي آن كه كمتر آسيب ديده، وزن زن خود را كمابيش حفظ كرده است. اصل اين اشعار، دوازده هجايي است. اينكه چند بيتي از آن؛
درختي رست است تر اوشتر و آسوريك
بنش خوشك است سرش هست تر
ور گش(كنيا) ني ماند
برش ماند انگور شيين بار آورد
مرتومان ويناي آن ام درختي بلند
كه ترجمه ي آن چنين است:
درختي روبيده است وراي كشور آسورستان
بن آن خشك است و سر آن تر است
برگش به ني ماند
و برش به انگور ماند. شيرين بار آورد
اي مردمان نگاه كنيد منم آن درخت بلند
تقطيع نخستين لخت آن چنين است:
د رخ تي رس ته اس
U – – – U –
تر اوش تر آ سو ريك
– – – U – –
اين قطعه در نويد ظهور موعود «مزديسنا» و آمدن شاه بهرام «ورژاوند» است و از آثار زردشتي بعد از اسلام محسوب مي شود كه به اقتضاي چكامه هاي عصر ساساني سروده شده است؛ اين قطعه در آغاز سيزده هجايي بوده است و ظاهراً در آن تحريفاتي رخ داده و قسمتهايي از آن، از انتظام افتاده است. تفاوتي كه اين قطعه با اشعار روزگار ساساني دارد، آن است كه متضمن قافيه است. اينكه چند لخت از آن چامه؛
چامه شاه بهرام
-
ايمت بوات كذپبكي آيذ اچ هندو كان
-
كذمت ها ني شه وهرام اچ دوتك كيان
-
كذ پيل هست هزار اپر سر آن سر هست پيلپان
-
كذ آر استك در فش دارد پوادويني هو سروان
-
پيش لشكر برند پوسپاه سرداران
-
مرتي بسيل اپا يت كردن زيرك تر گمان
-
كذ شوت برگوپت پوهندو كان
-
كذ اماچ چي ديت اچ دشت ي تاژيكان
-
ايرا يوك گروه دين و زار كرد و برفت شاهان شاهيه اماه اچ هيري اويشان
ترجمه ي آن چنين است:
-
چنين باد كه پيك آيد از هندوستان
-
كه آمد آن شاه بهرام از دوده ي كيان
-
كجا پيل هست هزار و بر سر هر پيل هست پيلبان
-
كجا آراسته درفش دارد به آيين خسروان
-
پيشاپيش لشكر برند به همراه سپهسالاران
-
مردي گسيل بايد كردن زيرك و ترجمان
-
كه رفته و بگويد به مردم هندوستان
-
كه ما چه ديديم از دست بيگانگان
-
با گروهي اندك آيين خود را منتشر كرد و رفت – فرمانروايي ما به سبب ايشان
تقطيع نخستين لخت آن اين است:
ايمت بوات كذ پيكي آيذ اچ هندوكان
– – U – – – – – – – – – –
سرود كركوي:
اين قطعه از اشعار شش هجايي است كه در آتشكده ي كركويه در سيستان خوانده مي شده است. در تاريخ سيستان فصلي مشبع درباره ي اين سرود آمده است، و اين سرود ظاهراً به زبان دري گفته شده است نه پهلوي، و آن اين است:
-
فرخت بادا روشن
-
خنيده گر شاسپ هوش
-
همي پر است از جوش
-
نوش كن مي نوش
-
دوست بدا گوش
-
به آفرين نهاده گوش
-
هميشه نيكي كوش
-
كه دي گذشت و دوش
-
شاها، خدا يگانا
-
به آفرين شاهي
كه تقطيع نخستين لخت آن چنين است:
فـ رخت با دا رو شن
U – – – – –
-
خدش درمان برم افش بوشا ام
-
بذش كسخر كرام ماوش در نشانان
-
شادروان بهار اين شعر را چنين اصلاح نموده اند؛
-
كذش رژمان برام آفش پووشاام
-
پذش كسخر كرام سااش در نشانان (نشانم؟)
كه معني ان چنين است:
-
چون با دشمن رزم را به پايان برم، آب اينجا را بگشايم و آن را كسخر كنم (كشت ور كنم) و درخت و عمارت در آنجا نشانده آباد سازم.
تقطيع لخت اول آن چنين است:
ك ذ ش رژ مان برام آفش پو و شا ام
U – – – U – – – U – –
شعرهماي چهرآزاد
شعر هماي كه در مجمل التواريخ آمده است، اين است:
بخور بانوي جهان هزار سال نوروز و مهرگان
كه تقطيع آن چنين است:
بـ خور با نو ي جـ ـهان
– – – – – – –
هـ زار ن رو زو مهر گان
U – U – – – –
كه در وزن هفت هجايي است و اگر در لخت دوم كلمه ي «سال» را كه گويا زايد است برداريم آن نيز هفت هجايي مي شود.
شعر يزيدبن مفرغ
يزيد از تازيان بود و با معاويه و پسر او يزيد همعصر بود است، او عبيدالله زياد را هجو گفت و به علت همنشيني با روستاييان اهواز، برخي از سرودهايش به فارسي است و آن اين است:
-
آ بست و نبيذ است
-
و عصارات زبيب است
-
و سميه رو سپيذ است
كه در وزن هشت هجايي است تقطيع نخستين لخت آن چنين است:
آ بـس ت ن بي ذس ت
– – U – – U U
U – – U U – – U
س مي يه رو سـ پي ذ س ت
هجو اسدبن عبدالله
طبري مي نويسد، اسدبن عبدالله در سنه ي 106 هجري از سوي خالد كه فرمانرواي عراق بود به حكومت خراسان نامزد شد در سال 108 به سوي ختلان رفت و با «سبل» نام امير ختلان و با خاقان ترك برابر شد، شكست خورد و به بلخ باز آمد. مردم خراسان او را «زاغ» لقب دادند و هجو كردند و كودكان؛ آن هجا را مي خواندند و آن اين است؛
-
ازختلان آمذيه برو تباه آمذيه
-
آوار باز آمذيه بيدل فراز آمذيه
كه معني آن چنين است:
-
ازختلان آمده است، به رو تباه آمده است، آواره بازآمد است، بيدل فراز آمده است.
اين قطعه هشت هجايي است و به سبك اشعار دوره ي ساساني سروده شده است.
تقطيع نخستين بيت آن چنين است:
از خ تلان آ مذي 0 بـ رو تباه آ مذي ه
– U – U – –U U U – U – – U U – U
شعر طاهر ذواليمينين
در تاريخ طبري آمده است كه طاهر ذواليمينين كه به روزگار مدمون حكومت خراسان يافت از آن پس كه نام مأمون را در خراسان از خطبه افكند، شب به خانه رفت و بخفت و بمرد. گويا پيش از خفتن اين جمله را از او شنيده بودند، «در مرگ نيز مردي وايذ.» كه هشت هجايي است و تقطيع آن چنين است:
در مرگ نيز مردي وايذ
U – U – – – – –
شعر ابوالينبغي عباس بن طرخان
ابن خرداد به در «المسالك و الممالك» به اين شاعر كه در خدمت آل برمك مي زيسته است يك شعر نسبت داده است و آن اين است:
-
سمرقند كندمند بذينت كي افكند
-
ازشاش ته بهي هميشه ته خهي
كه معني آن اين است:
-
اي سمرقند خراب و ويران ترا بدين روز كه افكند
-
تو از شهر چاچ(تاشكند امروز) بهتري و تو هماره خوب و پسنديده اي
گوئيا ابوالينبغي كه شاعري ذواللسانين بوده است، اين سخن را در رثاي شهر جنگ زده ي سمرقند گفته باشد. تقطيع نخستين بيت آن اين است:
سمرقند كندمند ب ذي نت كي افكند
U – – U – U – – – U – –
شده و تصرفاتي كه دانشمندان ايراني به حسب احتياج در ان روا داشته اند، در اصول آن تغييري ايجاد نكرده است(وزن شعر فارسي، دكتر خانلري)».
استاد همايي را در اين باب عقيدتي ديگر است، ايشان برآنند كه «از اواخر قرن دوم و اوايل قرن سوم هجري به بعد فارسي زبانان، عروض عرب را در اشعار خود تقليد كرده اند وليكن نظر به خصوصيات مميزه اي كه اصل زبان فارسي در مقابل زبان تازي داردو در همه جا با يكديگر نمي توانند همراه باشند، تمام بحور عرب با اصول و زحافاتي كه دارد، در اشعار فارسي نيامده و از اين جهت است كه اشعار پارسي خاصه فهلويات الحان و اوزان مخصوصه و مجملاً عروض تازه اي در مقابل عروض عرب پيدا كرده است(تاريخ ادبيات ايران نوشته ي استاد همايي)».
شناخت شعر- ناصر الدين شاه حسيني
تهيه و تنظيم بخش ادبيات سايت تبيان
جمله اشعاري كه برشمرديم و پس از اسلام سروده شده است همگي به وزن هجايي است و همين نكته سبب شده است كه برخي از شعر شناسان معتقد گردند كه «شعر عرب، تكميل شده ي اشعار هشت هجايي و با قافيه اواخر عهد ساساني است.( شعر در ايران، از شادروان بهار)» و يا آنكه «شعر عروضي فارسي از دو مبدأ پديد آمده است: يكي از طريق تكامل قطعه هاي هشت هجايي قافيه دار و تفنن در پيدا كردن وزنهاي مشابه كه دو بيتي، قطعه، مثنوي و غزل را پديد آورده و ديگر از راه تقليد از عرب كه كه شاعران توانسته اند قصييده اي بزرگ و طولاني در مدح اميران را پديد آورند» و برخي معتقد شدند كه «قواعد وزن شعر فارسي كه علم عروض خوانده مي شود، يك باره و به تمامي از عربي اقتباس ء ـصا را ت ز بيـ بس ت U– – – U – – U كه قطعه اي دوازده هجايي است. پس از حمله ي تازيان و سقوط پادشاهي ساساني، بي شك ادب فارسي به يكباره تحت تأثير معارف تاريان قرار نگرفت، بلكه همان زبان فارسي كه به روزگار ساسانيان رايج بود، بعد از اسلام نيز تداول خود را حفظ كرد و مردم ري، فارس، همدان، زنگان، اصفهان و آذربايجان به پهلوي سخن مي گفتند و مردم خراسان و ماوراءالنهر به زبان دري تكلم مي نمودند و به زبان خود مي نوشتند و بدان سرود مي سراييدند. آن هم به اوزان هجايي، چنانكه در تاريخ قم، شعري را از زبان كيخسرو آورده كه به وزن هجايي است. در آن تاريخ از زبان كيخسرو اين سخن را نقل كرده اند؛