سجع متوازي سجع متوازي آن است كه در آخر دو جمله، كلماتي قرار گيرند كه در وزن، عدد و حرف رَوي (قافيه) يكسان باشند. مثل: انيس و جليس. مثالهايي از گلستان سعدي: سلاح از تن بگشادند و رخت و غنيمت بنهادند. هر كه دست از جان بشويد، هر چه در دل دارد بگويد. باران رحمت بيحسابش همه را رسيده و خوان نعمت بيدريغش همه جا كشيده.
سكته عروضي دكتر سيروس شميسا در كتاب "فرهنگ عروضي" آمدن يك هجاي بلند به جاي دو كوتاه و افزودن يك مصوت كوتاه را به صامت، براي آن كه تبديل به هجاي كوتاه شود، سكته خوانده است (سكته ي حركتي). به گفته ي وي ادباي پارسيگوي هند نيز هر چند از بحث هجا استفاده نميكردند همين عقيده را داشته اند. آنان به دو اصطلاح سكتهي حرفي و سكتهي حركتي اعتقاد داشتند. منظور از سكتهي حركتي همين دو موردي است كه در بالا اشاره شد و منظور از سكتهي حرفي اين است كه شاعر در مواردي (مثلا در پايان افاعيل پنج هجايي) حرفي زايد بر تقطيع بياورد. مانند حرف "ل" در كلمهي "سال" در بيت زير: اگر چه صد سال ز بيخوديها به خاك راهت فتاده باشم / چو باز پرسي حديث منزل ز شوق گويم لَبثتُ يوما
سلامه الاختراع سلامةالاختراع همان ابداع است. ابداع در لغت به معني طرز نونهادن و نوپديد آوردن و ايجاد و اختراع و خلقت و آفرينش آمده و در علم بديع آن است كه شاعر و نويسنده، مضمون تازه و نو و معني لطيف و متين و نيكو در نظم و نثر خود بياورد. و داراي برخي محسّنات لفظي و معنوي شود. ابداع، شامل هر دو نوع صنايع لفظي و معنوي ميشود.
سلخ سلخ يكي از انواع سرقت هاي ادبي است و آن است كه شاعري شعري را از شاعري ديگر بردارد و با تغيير دادن تركيب الفاظ، آن منتشر كند. رودكي مي گويد : هر كه نامخت از گذشت روزگار / نيز ناموزد ز هيچ آموزگار و ابو شكور بلخي مي گويد: مگر پيش بنشاندت روزگار / كه به زو نيابي تو آموزگار
سلسله ي غزل واره در ادبيات انگليسي sonnet sequence يا سلسلهي غزلواره، مجموعه ي چند شعر عاشقانهي متوالي است كه در قالب "سانه" يا غزلواره سروده شده است و از حيث درونمايه با يكديگر پيوند دارند. شاعر در اين سلسله غزلوارهها به شرح و بيان يك به يك مراحل و مراتب شيفتگي خود به معشوقه ميپردازد به طوري كه شعرهاي هر سلسله رابطهاي متوالي با يكديگر پيدا ميكنند. غزلوارههاي (سانههاي) شكسپير كيفيتي زنجيرهاي دارند. پيش از او، سِر فيليپ سيدني منظومهي "آستروفل و استلا" را به صورت غزلواره سروده بود.
سهل و ممتنع برگردان لاتيني اين عبارت (ars celar artem) به اين معني است كه هنر، خود را پنهان ميكند. يعني اثر هنري، هنرهاي خود را به رخ نميكشد و بروز نميدهد. در بسياري از آثار عالي هنري هيچ نشانهي آشكاري از هنرورزيهاي آفريننده ي آن ديده نميشود البته براي اهل فن فرق ميكند مثل اشعار سعدي (در مقابل حافظ). نظر شكلوفسكي از فرماليستهاي روسي بر عكس است و ميگويد اثر ادبي بايد هنر خود را افشا كند و بروز دهد. در فارسي اين اصطلاح به سخني گفته مي شودكه در ظاهر ساده و آسان جلوه كند، به گونه اي كه تصور شود مانند آن را به آساني مي توان گفت ، اما درعمل معلوم شود كه دشوار و ممتنع است . اشعارسعدي از اين ويژگي برخوردار است
سياق الاعداد درعلم بديع ، چند چيز را دنبال يكديگر ذكر كردن، و سپس، درباره ي هريك جداگانه يا درباره ي مجموع، وصفي يا حكمي آوردن را سياقة الاعداد گويند. مانند : دارم ز اشتياق تو اي ماه سنگدل دارم ز اشتياق تو اي سرو سيمبر دل گرم و آه سرد و غم افزون و صبركم رخ زرد و اشك سرخ و لب خشك و ديده تر
شاعر تراژدي شاعر تراژدي لقب شاعري ايتاليايي به نام ويتوريو آلفيري است كه در سال 1794متولد شد. وي جواني خود را در هوسبازي و ماجراجويي گذراند و بدون هدف خاص قسمت اعظم اروپا را سياحت كرد و در 16 سالگي شروع به نوشتن كرد و با روح پرهيجان و پرحرارتي كه داشت پياپي 20تراژدي نوشت كه لحن همهي آن ها به خلاف تراژدي نويسان ايتاليايي قبل از او، جدي و محكم بود. تراژدي هاي او مورد پسند فراوان مردم ايتاليا قرار گرفت و آن ها را "طليعهي تئاتر ملي" ايتاليا شمردند. در 1788 وي با يك كنتس بيوه ازدواج كرد و اين زن به نام آلفيري بنايي در كليساي سانتاكروچه فلورانس ساخت كه از شاهكارهاي بزرگ حجاري ايتاليا به شمار مي رود. مهم ترين آثار وي بدين قرارند: پادشاه و ادبيات، فيليپ دوم، آنتيگون، آگاممنون، ويرجينيا، اوكتاويا و تاريخ زندگاني من.
شبه خبر شبه خبر اصطلاحي در نقد ادبي است. اين اصطلاح را آي.ا.ريچاردز، منتقد معاصر براي تمايز ميان خبر علمي از خبر شعري وضع كرد. منظور ريچاردز از "خبر"، بيان علمي واقعيتي است كه قابل اثبات باشد. ولي در شعر، نمودهاي شبيه به خبر يا شبه خبر، واقعيتي است كه در شعر يافت مي شود اما قابل اثبات و منطبق با منطق نيست.
شريطه شريطه ابيات پاياني قصيده است و در آن شاعر به صورت جملات شرطي ممدوح را دعا مي گويد .
شطحيات در ادب فارسي و در اصطلاح عرفا و صوفيه، نوعي كلام متناقض را كه صوفيان به هنگام وجد و حال، بيرون از شرع گويند، شطح مي نامند. شطح در لغت بيان امور و رموز و عباراتي است كه حال و شدت وجد را وصف كند ولي از آن بوي خودپسندي و ادعا و خلاف شرع استشمام شود. از اين گونه است عباراتي چون "اناالحق" كه به حسين بن منصور حلاج منسوب است و "سبحان الله ما اعظم شأني" كه بايزيد بسطامي گفته و نيز: در در ميكده رندان قلندر باشند كه ستانند و دهند افسر شاهنشاهي خشت زير سر و بر تارك هفت اختر پاي دست ِ قدرت نگر و منصب صاحب جاهي (حافظ)
شعر انگاره وار در اصطلاح ادبيات، شعري داريم با عنوان "شعر طرح وار" يا "شعر انگاره دار". شعر طرح وار آن است كه ابيات و سطور شعر به ترتيبي قرار گيرند تا در مجموع شكل و طرح خاصي بر صفحه كاغذ تشكيل دهند. طرح به دست آمده اغلب شكل هندسي است اما تصوير اشكال ديگري همچون بال، تخم مرغ، و نيزه هم در اين قسم شعر معمول است. به عنوان نمونه به شعر "قهوه خانه سر راه" اثر كيومرث منشي زاده دقت كنيد كه ترتيب نوشته كلمه "پرتاب" در آن، تداعي كننده فعل پرتاب كردن است: و دستي ماهي قرمز را كه ديگر نه ماهي است و نه قرمز از پنجره به باغ پر تا ب خواهد كرد.
شعر پژواكي شعر پژواكي (echo verse) شعري است كه در آن برخي از سطرها بنا بر خصوصيت پژواك صوت در كوه، تكرار ميشود و آخرين هجاهاي سطر پيشين را كامل ميكند و به آن معني ميدهد. شعر "قصهي شهر سنگستان" اثر مهدي اخوان ثالث نمونهي جالبي از اين نوع شعر است: سخن ميگفت سر در غار كرد شهريار شهر سنگستان سخن ميگفت با تاريكي و خلوت حزين آواي او در غار ميگشت و صدا ميكرد غم دل با تو گويم غار بگو آيا مرا ديگر اميد رستگاري نيست؟ صدا نالنده پاسخ داد: "آري نيست"
شعر ذوبحرين شعر ملوّن يا ذوبحرين در اصطلاح عروض شعري است كه به دو بحر از بحور عروض خوانده شود. مانند: اين مه شكر لب شيرين دهن! / اين بت سنگين دل سيمين زقن! كه مي توان آن را به دو بحر مفتعلن مفتعلن فاعلن و نيز فاعلاتن فاعلاتن فاعلن خواند. ذوبحرين در اوزاني ظاهر مي شود كه تعداد هجاهاي آنها مساوي باشد، اما در هجاهاي بخصوصي كوتاهي و بلندي وجود داشته باشد.
شنل و شمشير اين اصطلاح اشاره به كمدي هاي مربوط به عشق و دسيسه ي كمابيش ملودرام در بين اشراف سده هاي 16 و 17 ميلادي دارد. دو نمايش نامه نويس عمده در اين زمينه لوپ دوگا و كالدرون هستند.
صدر صدر در علم عروض نخستين پايه از مصراع اول هر بيت را گويند، مانند واژهي توانا بر وزن فعولن در اين بيت: توانا بود هر كه دانا بود / ز دانش دل پير برنا بود
ضرب ضرب آخرين پايهي از مصراع دوم هر بيت را گويند، مانند "بُوَد" بر وزن فَعَل در : توانا بود هر كه دانا بود / ز دانش دل پير برنا بود
ضعف تاليف در علم معاني، نادرستي و سستي سخن به سبب تقدم و تأخري كه بر خلاف قواعد دستور زبان در اجزاي كلام واقع شود، يا حذفي ناروا كه در آنها پيش آيد، يا استعمال نا به جاي كلمهاي در تركيب كلام را ضعف تأليف ميگويند. مانند: "والاتر از آنچه بود مقامش شد" به جاي "مقامش از آنچه بود والاتر شد". يا مانند: "ديروز هوا گرم و من مدتي در استخر شنا كردم" كه حذف نا به جاي فعل "بود" از جمله ي اول باعث ضعف تأليف شده است. ضعف تأليف از عيب هاي فصاحت كلام است.
منبع: تبيان
|