مزيت استفاده از چند زاويه ديد برتري چند زاويه ديد (زاويه ديد شخصيتهاي مختلف) بر زاويه ديد اول شخص مفرد (من راوي) در اين است كه نويسنده ميتواند از كانون توجهي سيار استفاده كند. در زاويه ديد اول شخص ما فقط تصورات و اطلاعات راوي را در باره شخصيتهاي ديگر، ميدانيم. به علاوه راوي فقط ميتواند اتفاقهايي را كه ميبيند بيان كند و آنچه را كه نميبيند فقط حدس بزند. با به كارگيري چند زاويه ديد ميتوان شخصيتها را از طريق واكنشهايشان بيشتر كاويد. و باز همزمان شاهد اعمال شخصيتهاي مختلف در مكانهاي متفاوت بود و داستان را با استفاده از نمايش شخصيتهاي جامع و متعدد ديگر، با تنوعي بيشتر بسط داد. راوي اول شخص صرفاً ميتواند افكار و احساساتش را افشا كند و واكنش ديگران را حدس بزند. اما استفاده از زاويههاي متعدد امكاني است تا با آن ذهن خود آگاه چند شخصيت را در صحنهاي واحد، بكاويم. و چون كانون توجه، سيار است، ميتوانيم به راحتي از شخصيتي به شخصيت ديگر بپردازيم.
زاويه ديد اول شخص: زنم خيلي مهربان شده بود. غذا را آماده كرده و روي ميز چيده بود. بعد از دعواي مفصل ديشب عجيب بود. شايد اصولاً زنها آدمهاي عجيبي باشند. به كابينت تكيه داده بود و لبخند ميزد. اما كمي دستپاچه بود و دائم دستش را به پشتش ميبرد. گفتم: «چيه؟ بنشين.» گفت: «هيچ چيز، پشتم كمي درد ميكند.»
زاويه ديد سوم شخص: زن سعي ميكرد با مهرباني رفتار كند. غذا را آماده كرده و روي ميز چيده بود. اما كمي دستپاچه بود. در حالي كه به كابينت آشپزخانه تكيه داده بود فكر كرد: يعني چاقو را ميبيند؟ مرد از اينكه غذا مرتب و منظم روي ميز چيده شده بود، ذوق زده شده بود. رفتار زنش كمي غيرعادي بود و هي دستش را به پشتش ميبرد. فكر كرد: «حتماً از دعواي ديشب خجلت زده است و هديهاي را كه برايم خريده، پشتش قايم كرده.» گفت: «چيه؟ بنشين.»
زاويه ديد اول شخص صميمانهتر و متمركزتر است اما زاويه ديدهاي متعدد داستان را با تنوع بيشتري پيش ميبرد و ذهن هشيار شخصيتهاي بيشتري را ميكاود. به علاوه در اين شيوه محدوديت مكاني نيز نداريم.
رجوع به گذشته در برابر يادآوري: رجوع به گذشته، بازگشتي به قبل و بيان صحنه كاملي از زندگي گذشته شخصيت است. اما يادآوري نكتهاي گذراست كه يك لحظه به ذهن خود آگاه شخصيت خطور ميكند. رجوع به گذشته، شخصيت را كاملاً از حال به گذشته ميبرد. اما يادآوري لحظاتي شخصيت را به ياد گذشته مياندازد اما او را به گذشته منتقل نميكند. خواننده رجوع به گذشته، به يادش ميماند اما يادآوري آنقدر زودگذر است كه تاثيري ماندگار بر ذهن خواننده نميگذارد.
داستان: زن آوازه خوان سيار كليسا ضمن سفرش به سرتاسر كشور با قماربازي آشنا ميشود و تحت تاثير وسوسههاي او قرار گرفته، پيشش ميماند... اما وجدانش همواره عذابش ميدهد.
رجوع به گذشته: زن آوازهخوان تنهاست و مرد مشغول قماربازي است نويسنده به زندگي گذشته زن رجوع ميكند. زن در دفتر كشيش است. كشيش به او هشدار ميدهد كه: «مردها سعي ميكنند براي عياشي و تمايلات پستشان با تو طرح دوستي بريزند.» و او احتمال چنين پيشآمدي را نميدهد. اما حالا ميفهمد كه غرورش باعث سقوطش شده است.
يادآوري: زن از اينكه پيش قمارباز بماند ناراحت است. ياد هشدار پدرش راجع به قماربازان جذاب ميافتد. نه فصل يا چهل و پنج صفحه جلوتر قمارباز، فحاش و خشن ميشود. زن آوازه خوان ميخواهد تركش كند. يادآوري هشدار پدر، انگيزه كافي براي ترك قمارباز نيست. چون اطلاعاتي را كه در اين مورد به خواننده ميدهيم بسيار گذراست و كاملاً به ياد خواننده نميماند. اما اگر آوازه خوان به گذشته رجوع كند، صحنه رجوع به گذشته آنقدر بر روي صفحه كاغذ ميماند كه خواننده به راحتي آن را به ياد ميآورد. وقتي صحنه دفتر كشيش دوباره در ذهن آوازهخوان زنده ميشود، گويي خواننده نيز آنجا بوده است. نويسنده حتي ميتواند بعداً از قسمتهايي از محتواي رجوع به گذشته مجدداً استفاده كند. رجوع به گذشته شبيه صحنه كامل [تئاتر] است، حال آنكه يادآوري بيشتر شبيه «تك گويي» [شخصيت در تئاتر] است.
دروننگري ضروري: دروننگري كاشتن عمدي افكاري در ذهن شخصيت براي افشاي واكنش ذهني او در برابر حادثه است. اگر افكار شخصيت را افشا نكنيم خواننده راهي براي درك روشن تاثير حوادث بر زندگي شخصيت ندارد. البته واكنش عملي شخصيت در برابر حادثه چيزهايي را به ما ميگويد اما افكار او در موقع رخ دادن يك حادثه، نكات بيشتري را افشا ميكند.
مثال (بدون دروننگري): وزير خارجه جان استنلي را نشان داد و گفت كه او جاسوس است. مقامات ديگر حاضر در جلسه تعجب كردند. جان استنلي به ديوار خيره شد. وزير خارجه دستهاي كاغذ را تكان داد و داد زد: «اين مدارك دال بر خيانت مسلم شماست.» جان دستانش را بر روي ميز بلوط در هم فرو كرد. مرداني كه در دو طرفش نشسته بودند از جايشان بلند شدند و رفتند. اگر نويسنده افكار متهم را در لحظه اتهام، حذف كند، داستان را از درون نگري ضروري و آني محروم كرده است. و اگر افشاي افكار او را به تاخير بيندازد، تاثير آني اتهام به خاطر اين تاخير، كم ميشود.
مثال (با دروننگري): وزير خارجه جان استنلي را نشان داد و گفت كه جاسوس است. قيافه جان درهم رفت. فهميد كه زنش به او خيانت كرده. خودش را به بيخيالي زد: «بعداً به حسابش ميرسم.» مقامات ديگر حاضر در جلسه تعجب كردند... دروننگري به منزله اطلاعاتي تكميلي است و خواننده را دقيقاً از واكنش شخصيت در برابر اوضاع آگاه ميكند. ميزان استفاده از دروننگري نيز بسته به اهميت اطلاعاتي است كه به خواننده ميدهد. اما بايد حتماً كوتاه باشد تا مانعي سر راه جريان روان لحظه نمايشي ايجاد نكند.
صحنه پردازي ممكن است جزئيات صحنه مشكلاتي براي داستان ايجاد كند. نويسندهها اغلب يا بيش از حد از جزييات صحنه استفاده ميكنند يا اصلاً از آن استفاده نميكنند. اگر به نحوي غير موثر و مصنوعي از آن استفاده كنيم بين شخصيت و مكان جدايي ميافتد، در حالي كه جزييات بايد با اعمال شخصيت يكي شود. اگر جزييات را جداي از شخصيت روي كاغذ بياوريم، يا در كار داستان اخلال و حركت آن را كند و يا ذهن ما را نه به شخصيت بلكه به چيز ديگري مشغول ميكنند.
مثال (جزييات غيرموثر): جني خسته بود. بيهدف در آشپزخانه به اين طرف و آن طرف ميرفت. ظرفهاي نشسته در ظرفشويي آشپزخانه بود. پيشبند چروك به صندلي آويزان بود و در يخچال كمي باز بود. نويسنده احساس جني را بيان ميكند و سپس او را در مكان خاصي قرار ميدهد: آشپزخانهاي درهم ريخته. اما بعد توجهش از جني منحرف ميشود تا به توصيف آشپزخانه بپردازد. اما آشپزخانه به هم ريخته ربطي به جني خسته ندارد و بر خسته بودن جني نيز تاكيد نميكند. اما اگر هر دو را با هم بياميزيم، جزييات زنده و توصيف ما قويتر ميشود.
مثال: جني احساس ميكرد مثل پيشبند چروك از صندلي آويزان است. بيهدف در يخچال را كه كمي بازمانده بود بست. دوست داشت تلفن زنگ بزند. نگاه به شير آب كه بر روي ظرفهاي نشسته توي ظرف شويي چكه ميكرد انداخت. خسته بود. در اين حالت نويسنده علاوه بر توصيف جزييات آشپزخانه توجهش نيز از جني منحرف نشده؛ و جني و آشپزخانه يكي شده است. همه نويسندگان در آثارشان از جزييات استفاده ميكنند تا واقعيتهاي عاطفي، معنوي و جسماني اشخاص را خلق و افشا كنند. نويسندگان حرفهاي چنان ماهرانه اين جزييات را در آثارشان به كار ميگيرند كه خواننده به آن به عنوان بخشي ذاتي از محتوا و نه جزيياتي منفرد و جدا از محتوا، مينگرد.
منبع: تبيان
|