عدالت ادبي عدالت ادبي از خصلت هاي اخلاقي ادبيات به شمار مي رود. به موجب اين خصلت، هر اثر ادبي در نهايت بايد بازتابنده روحيه اي عدالت خواهانه باشد به طوري كه خبث و بدطينتي به كيفر برسد و پاكي و نيكي پاداش نيكو ببيند. اين نظريه نخستين بار توسط توماس رايمر ، اديب قرن هفدهم در كتاب "تراژدي هاي اعصار گذشته" (1678م) پيش كشيده شد اما پيش از آن نيز همواره از آثار ادبي توقع عدالت جويي و عدالت خواهي رفته است. عدالت ادبي نزد دسته اي از نويسندگان مثل اسكار وايلد ، نويسنده و شاعر ايرلندي و ديگر طرفداران نظريه "هنر براي هنر" چندان مورد توجه و اهميت قرار نگرفته است.
عصر ژاكوب در تاريخ اجتماعي انگلستان سالهاي حكومت جيمز اول (1653-1625) را در بر مي گيرد. اين دوران مانند دوران اليزابت از حيث فعاليت هاي ادبي بسيار غني بوده است. شخص پادشاه حداقل چهار كتاب نوشت كه دو تاي آن راجع به شعر و شاعري بود. از نمايش نامه نويسان برجسته ي اين دوران مي توان ويليام شكسپير ، بن جونسون ، و وبستر را نام برد. جان دان و درايتون نيز از مشهورترين شعراي غنايي در اين عصر بوده اند. در زمينه نثر فرانسيس بيكن و روبرت برتون از نويسندگان برجسته ي عصر ژاكوب به شمار مي آيند.
غزل يكي از انواع مهم شعر فارسي غزل است كه 5 تا 16 بيت و در مواردي تا بيش از20 بيت دارد و همه ي ابيات آن بر يك وزن و قافيه اند. ساختمان غزل همانند قصيده است . بدين معني كه مصراع اول بيت نخست با مصراع دوم همان بيت و مصراع هاي دوم ساير ابيات هم قافيه است . موضوع غزل برخلاف قصيده در خدمت آرزوها و خواست هاي خود شاعراست، از عشق و آرزو و شكايت از يار و امثال آن گرفته تا باورهاي فلسفي، عرفاني، اخلاقي و اجتماعي . منظور از عشق در غزل، عشق صوري و زميني و در غزليات عرفاني كه عالي ترين تجليات عاشقانه و ربّاني در شعر فارسي است ،عشق الهي و آسماني است . نخستين بيت غزل را مطلع و آخرين بيت آن را كه اغلب همراه با ذكر تخّلص شاعراست، مقطع مي نامند. تخّلص درغزل برخلاف تخّلص درقصيده، عنوان شعريِ شاعراست و در واقع امضاي شاعر در پايان آن است كه پس از دوره ي مغول بيش ترمعمول شده است. رودكي ، كمال الدين اصفهاني ، سعدي و حافظ ، فخرالدين عراقي ، مولوي ، صائب ، خواجوي كرماني و عطار را غزليات زيبا و نغز است . غزل پردازان هم روزگار ما بسيارند و از آن ميان بايد به ملك الشعراي بهار ، رهي معيري ، استاد شهريار ، هوشنگ ابتهاج ، دكترحميدي شيرازي و بسيار كسان ديگر نام برد. از مخالفان غزل، ناصرخسرو مشهورترين است . زيباترين و برجسته ترين بيت غزل يا قصيده را از لحاظ لفظ و معني بيت الغزل و بيت القصيده و يا شاه بيت مي گويند.
حافظ مي گويد : در خرابات مغان نورخدا مي بينم اين عجب بين چه نوري ز كجا مي بينم جلوه بر من مفروش اي ملك الحاج كه تو خانه مي بيني و من خانه خدا مي بينم خواهم از زلف بتان نافه گشايي كردن فكر دور است همانا كه خطا مي بينم سوز دل اشك روان آه سحر ناله شب اين همه از نظر لطف شما مي بينم كس نديده است ز مشك ختن و نافه چين آن چه من هرسحر از باد صبا مي بينم
مولوي مي فرمايد: يارمرا،غارمرا، عشق جگرخوار مرا يارتويي، غارتويي، خواجه نگه دار مرا نوح تويي، روح تويي، فاتح مفتوح تويي سينه ي مشروح تويي بر در اسرار مرا نورتويي، سورتويي، دولت منصورتويي مرغ گه طور تويي، خسته به منقار مرا قطره تويي،بحرتويي، لطف تويي، قدرتويي قندتويي، زهرتويي، بيش ميازار مرا روزتويي، روزه تويي، حاصل در يوزه تويي آب تويي، كوزه تويي، آب ده اين بار مرا دانه تويي، باده تويي، جام تويي پخته تويي، خام تويي، خام بمگذار مرا اين تن اگر كم تندي، راه دلم كم زندي راه شدي، تا نبدي اين همه گفتار مرا
و رهي معيري مي گويد: نه دل مفتون دلبندي، نه جان مدهوش دلخواهي نه بر مژگان من اشكي، نه بر لب هاي من آهي نه جان بي نصيبم را، پيامي ازدلارامي نه شام بي فروغم را، نشاني از سحرگاهي نيابد محفلم گرمي، نه از شمعي نه از جمعي ندارد خاطرم الفت، نه بامهري نه با ماهي به ديدار اجل باشد، اگرشادي كنم روزي به بخت واژگون باشد، اگرخندان شوم گاهي كي ام من؟ آرزو گم كرده اي تنها و سرگردان نه آرامي، نه اميدي، نه همدردي، نه همراهي گهي افتان و خيزان، چون غباري در بياباني گهي خاموش و حيران، چون نگاهي به نظرگاهي رهي، تا چند سوزم در دل شب ها چو كوكب ها به اقبال شرر نازم كه دارد عمر كوتاهي
قصيده و غزل درتعداد ابيات و نيز درون مايه با هم تفاوت دارد. متوسط ابيات قصيده چهل تا پنجاه بيت است و درازترين آن ها به نزديك 300 بيت مي رسد. سرودن قصايد استوار و پر معني درحد شاعران بزرگ است و شماره ي ابيات غزل هاي نغز و زيبا و يكدست از 10 بيت بيش تر نيست .
غليان غليان در لغت به معني رويش و جوشش بي اختيار و پيش بيني نشده است و در نقد ادبي اصطلاحي است كه به طور عمده توسط شعرا و منتقدان رمانتيك مطرح شد تا از چه گونگي زايش و تولد شعر سخن گويند. در اين ارتباط، غليان يا خودجوشي بيانگر نظريه اي است كه به موجب آن عمل زايش و شكفتگي شعر در وجود شاعر به شيوه اي فارغ از پيش انديشي به مثابه تراكم و بارشي يكباره تحقق مي پذيرد.
فابل فابل داستاني است تمثيلي، داراي نكته هاي اخلاقي كه قهرمانان آن حيوانات و گاه گياهان هستند كه مانند انسان رفتار مي كنند و حرف مي زنند. دلايل استفاده از حيوانات در فابل اين بوده است كه گفتار صريح و بدگويي و يا ريشخند مستقيم بزرگان و فرمانروايان براي نويسندگان كار ناممكني بوده است. زيرا شمشير تهديد همواره بالاي سر آنان بوده است. كليله و دمنه، موش و گربه عبيد زاكاني و مرزبان نامه اسپهبد مرزبان بن رستم را مي توان از اين نوع دانست.
فاصله صغري فاصله صغري سه متحرك و يك ساكن را گويند. مثل شِنَوَم و يا بـِرَوَم، يا دو هجاي كوتاه و يك هجاي بلند.
فاصله كبري فاصله كبري چهار متحرك و يك ساكن را گويند. مثل بـِبَرَمَش و يا بـِخوانـَمَش، يا سه هجاي كوتاه و يك هجاي بلند
فرافكني ادبي فرافكني ادبي فرايندي رواني است كه به موجب آن شاعر يا نويسنده، حالات و احساسات دروني خود را به طبيعت بسط و نسبت ميدهد و به همگونسازي عواطف خود با طبيعت ميپردازد. نمونهي چنين فرافكني را ميتوان در شعر شاعري اندوهناك از فراق دلدار يافت كه نم نم باران را جلوهي اندوه آسمان از نظارهي چنين فراقي ميداند و آن را همدردي با خود تعبير ميكند.
فرا نقد نقد نقد (يا همان فرانقد) بحث درباره خود نقد و مطالعه ي انواع و اقسام آن و شيوه هاي مختلف آن و رجحان برخي بر ديگري و نشان دادن محاسن و معايب شيوه هاي نقادي است. در اين صورت نقد علمي است كه مي توان در باب خود آن به مطالعه پرداخت. نمونه آن كتاب شيوه هاي نقد ادبي ديچز يا كتاب نقد نو جان كرورنسام (كه در آن آراء منتقدان انگليسي چون ريچاردز و امپسون و اليوت مورد نقادي قرار گرفته است) يا مقاله ابرمز در فرهنگ اصطلاحات ادبي است. گاهي اين اصطلاح را در مورد نقدي كه بر اثر انتقادي نوشته شده است نيز به كار مي برند، مشروط بر اين كه بحث كلي باشد و مثلا بررسي شود كه آيا آن شيوه ي نقد در مورد موضوع مورد بحث متناسب بوده است يا خير؟
فصاحت فصاحت را در فارسي گشاده زباني و گويايي معني كرده اند و به دست نيايد مگر آن كه در سخن از واژه ها و تركيبات خوش آهنگ و رايج بهره بگيرند.
فمينا جايزهي فمينا كه مبلغ آن اكنون 5000فرانك است در سال 1904م بهوسيلهي گروهي از بانوان نويسندهي فرانسوي و مجلهي "فمينا" و "وي اورز" بنياد نهاد شد. در سالهاي اخير مجلهي "وي پراتيك" جاي مجلهي "وي اورز" را گرفت. اين جايزه تاكنون به نامهاي "جايزهي فمينا وي اورز" و جايزهي فمينا پراتيك شناخته شده است. جايزه به عاليترين كتاب سال كه بهوسيلهي زن يا مردي نويسنده به زبان فرانسوي نوشته شده باشد داده ميشود. اثر منتخب بايد بيانگر قدرت خلاقهي نويسنده يا داراي انسجام و اصالتي مبشر آتيهي درخشان وي باشد. اين جايزه مخصوص رمان و داستان است و تنها به يك نفر تعلق ميگيرد. هر سال در ماه دسامبر گروهي از بانوان فاضل به داوري در مورد كتاب برنده ميپردازد.
منبع: تبيان
|