جامعه بشري براي اين كه يك سخن برتر را به عنوان شعر بپذيرد، چنين خواسته هايي از آن دارد: منطق گفتار، متفاوت با منطق عادي ما باشد. ساختار زباني متفاوتي در آن به كار رفته باشد. تناسبهايي از جهات مختلف در آن سخن حس شود. آن سخن، يك مجموعه نظام دار باشد به گونه اي كه خواننده خود را با يك اثرادبي متشكل روبه رو ببيند. گوينده از ايجاد آن سخن، هدف خاصي داشته باشد يعني آن بيان ويژه را براي تأثيري ويژه اختيار كرده باشد.
شناخت عناصر شعر تا اين جا به اين نتيجه رسيديم كه شاعر با مددگيري از قابليتهايي، سخن را از حد گفتار عادي فراتر مي برد. اين قابليتها، گوناگون هستند يعني كارهاي بسياري براي اين تمايزبخشي به كلام مي توان كرد. منتقدين براي سهولت، اين قابليتهاي گوناگون را دسته بندي كرده و بر هر كدام نامي نهاده اند. به كمك اين دو بيت شعر از حافظ مي توان با بعضي از آنها آشنا شد:
بيا كه قصرِ امل سختْ سست بنياد است بيار باده كه بنياد عمر برباد است غلام همّت آنم كه زير چرخ كبود ز هر چه رنگ تعلّق پذيرد، آزاد است
پيش از همه، اين آشكار است كه ما با مجموعه اي از واژه ها و جملات روبه روييم.اين اثر به عنوان يك پديده هنري، در اين قالب ارائه شده; چنان كه مثلاً يك اثر نقاشي در قالب بوم و رنگ ارائه مي شود يا يك قطعه موسيقي درقالب صداها. زبان، عنصر و ماده اوليه شعر است و البته خود مي تواند كاملاً عادي انتخاب شود يا با تمايزها و برجستگي هايي كه در آينده از آنها سخن خواهيم گفت. شاعر با مددگيري از قابليتهايي، سخن را از حد گفتار عادي فراتر مي برد. اين قابليتها، گوناگون هستند يعني كارهاي بسياري براي اين تمايزبخشي به كلام مي توان كرد. منتقدين براي سهولت، اين قابليتهاي گوناگون را دسته بندي كرده و بر هر كدام نامي نهاده اند. بارزترين برجستگي اي كه در اين دو بيت شعر نسبت به بيان عادي مي توان يافت، نوعي آهنگ است به گونه اي كه همه سطرها، يك نظام آوايي ويژه را نشان ميدهند. اگر همان سطر دوم را به اين صورت تغيير دهيم: «باده بياوركه بنياد عمر بر باد خواهد بود» ديگر آن آهنگ حس نخواهد شد. به اين تناسب آوايي، وزن ميگوييم.
تمايز دوم، در آخر سطرهاي اول، دوم و سوم خود را نشان ميدهد، يعني تكرار كلمه « است» و پايان هماهنگ كلمات «بنياد»، «برباد» و «آزاد».به اين نوع تناسب، رديف و قافيه ميگوييم. اگر كمي دقيقتر نگاه كنيم، رابطه هاي ديگري هم بين اجزاء كلام به چشم ميخورد مثل تضاد بين «سخت» و «سست»; تناسب بين «باده» و«باد» و رابطه بين «رنگ» و «كبود». اينها را تناسب لفظي و معنوي مي توان ناميد. و نوع ديگرِ برجستگي بيان، قدري مخفيتر است يعني به شيوه نگاه شاعر به پيرامون برميگردد. او شباهتي معنوي بين «امل» و «قصر» يافته و از « قصر امل» سخن ميگويد.
در حالي كه در عالم واقع چنين چيزي وجود ندارد. در سطر بعدي هم «عمر» ، بنايي تصور شده كه ميتواند « بنياد» داشته باشد. اين نيز چيزي است خارج از محدوده واقعيتهاي عيني. سپس سخن از «غلام همّت كسي بودن» به ميان آمده درحالي كه در عالم واقع، انسان مي تواند غلام خود فرد باشد نه همّت او. «رنگ تعلق» در سطر بعد هم چنين چيزي است يعني رنگ كه پديده اي مادي است و به حس بينايي مربوط مي شود، به يك مفهوم غيرمادي و غيرقابل ديد نسبت داده شده است.اين شكل نگاه را كه اتفاقاً از مهمترين وجوه تمايز شعر است، خيال مي ناميم.
--------------------------------------------------------------------------------
برگرفته از سايت ادب
تنظيم : بخش ادبيات تبيان
|