مسبغ هر گاه به صامت پاياني هر يك از پايههاي عروضي كه به دو هجاي بلند ختم ميشود مصوت بلند "آ" افزوده گردد، پايهي به دست آمده را مسبّغ گويند. مانند فاعلاتان و مفاعيلان كه مسبّغ فاعلاتن و مفاعيلن هستند. در اين بيت: دام است جهان بر تو اي پسر دام / زين دام ندارد خبر دد و دام در اين جا پايههاي آخر مصراعها فاعلاتان و مسبّغ هستند.
مسمط " مسمّط" به معني به رشته كشيدن مرواريد است و در اصطلاح ادبي نوعي از شعر است كه داراي چند بند است. هر بند مسمط داراي چند مصراع هم قافيه است و در پايان هر بند مصراعي با قافيه اي جداگانه آورده مي شود كه قافيه مصراع هاي پايان همه ي بندها يكي است . اين قالب شعري ابتكار منوچهري دامغاني شاعرقرن پنجم است . مسمّط ها بر پايه ي شماره ي مصراع هاي هر بند نام گذاري مي شوند، مانند مسمّط مخمس (با بندهاي 5 مصراعي)، مسمّط مسدّس (با بندهاي6 مصراعي ) و ... منوچهري در مسمط خود مي گويد: خيزيد و خز آريد كه هنگام خزان است باد خنك از جانب خوارزم وزان است آن برگ رزان بين كه برآن شاخ رزان است گويي به مثل پيرهن رنگرزان است دهقان به تعّجب سرانگشت گزان است كاندرچمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار
طاووس بهاري را دنبال بكندند پرّش ببريدند و به كنجي بفكندند گويي به ميان باغ، به زاريش پسندند با او نه نشينند و نه گويند و نه خندند
وين پرّ نگارينش بر او باز نبندند تا آذر مه بگذرد، آيد سپس آذار
مصراع به معني يك لنگه از در دو تختي و در اصطلاح ادبي نيمي از يك بيت است. بيتي كه هر دو مصراع آن هم قافيه باشد " مُصَرّع " نام دارد. بشنو از ني چون حكايت مي كند وز جدايي ها شكايت مي كند سينه خواهم شرحه شرحه ازفراق تا بگويم شرح درد اشتياق
مقطع مقطع در لغت به معني جاي برش، محل قطع و محل جدايي است. در اصطلاح آخرين بيت غزل و قصيده را گويند. در غزل شاعر معمولا تخلص خود را در مقطع ميآورد: غزل گفتي و دُر سُفتي، بيا و خوش بخوان حافظ/كه بر نظم تو افشاند فلك عقد ثريا را كه بيت واپسين ِ يكي از غزلهاي حافظ است.
ملمع ملمّع به معني رنگارنگ و درخشان است و در اصطلاح ادبي شعري است كه يك پاره ي آن (مصراع يا بيت ) فارسي و پاره ي ديگر آن به زبان ديگري است ، (عربي، تركي ) و دركتاب هاي سنتي علم بديع، " زبان ديگر" را تنها عربي گرفته اند. ملمّع معمولا به شكل غزل است . سعدي مي گويد: شبم به روي تو روز است و ديده ام به تو روشن وان هجرت سواء عشيتي و غداتي سل المصانع ركباً تهيم في الفلوات تو قدر آب چه داني كه در كنا رفراتي . . . . . .
حافظ مي گويد: تو نيك و بد خود هم از خود بپرس چرا بايدت ديگري محتسب /و من يتق الله يجعل له و يرزقه من حيث لايحتسب
مناظره به شيوه ي پرسش و پاسخ يا گفت و شنود مي گويند كه در ادبيات فارسي پيشينه اي دراز دارد. درشعر فارسي، اسدي توسي را مبتكر فن مناظره دانسته اند. مناظره ي " فرهاد با خسرو" درمنظومه ي خسرو و شيرين نظامي نشانگر استادي و توانايي شاعر بزرگ گنجه است. از معاصرين استادانه ترين نمونه هاي مناظره، مناظرات زيبا و آموزنده ي پروين اعتصامي است. به دو نمونه از مناظره در زير توجه كنيد: نظامي مي گويد: نخستين بار گفتش كز كجايي بگفت از دار ملك آشنايي بگفت آن جا به صنعت در چه كوشند بگفت اندوه خرند و جان فروشند بگفتا جان فروشي در ادب نيست بگفت از عشق بازان اين عجب نيست ...
پروين اعتصامي مي گويد: محتسب مستي به ره ديد و گريبانش گرفت مست گفت:"اي دوست، اين پيراهن است افسارنيست" گفت:"مستي، زان سبب افتان و خيزان مي روي" گفت:"جرم راه رفتن نيست، ره هموارنيست "
موسيقي بيروني موسيقي بيروني همان چيزي است كه وزن عروضي خوانده ميشود و لذت بردن از آن، گويا، امري غريزي است يا نزديك به غريزي و به همين دليل هم است كه در شعر كودكان و شعر عوام، چشمگيرترين عامل، عامل وزن است كه آشكارترين موسيقي را همراه دارد. بنابراين، بحور عروضي يك شاعر به لحاظ حركت و سكون آنها و به لحاظ تنوع يا عدم تنوع آنها و به لحاظ هماهنگي با زمينههاي دروني و عاطفي شعر، قابل بررسي است.
موسيقي كناري منظور از موسيقي كناري، عواملي است كه در نظام موسيقايي شعر داراي تأثير است ولي ظهور آن در سراسر بيت يا مصراع قابل مشاهده نيست. برعكس موسيقي بيروني كه تجلي آن در سراسر بيت و مصراع يكسان است و به طور مساوي در همه جا به يك اندازه حضور دارد. جلوههاي موسيقي كناري بسيار است و آشكارترين نمونهي آن رديف و قافيه است و ديگر، تكرارها و ترجيعها. براي مثال در اين بيت: اي يوسف خوشنام ما، خوش ميروي بر بام ما/اي در شكسته جام ما، اي بر دريده دام ما تكرار "- ام ِ ما" در چهار مقطع اين بيت، از جلوههاي موسيقي كناري است كه دومي و چهارمي را در اصطلاح قافيه و رديف مينامند.
موَشَح شعري را مي گويند كه در آغاز هر مصراع يا بيت آن، حرفي آورده باشند كه از مجموع آن ها نام كسي يا چيزي يا جمله اي ساخته شود.
مونولوگ مونولوگ يا تكگويي گفتاري است كه گويندهاي خطاب به ديگران يا به خود ادا ميكند. انواع مهمش شامل تكگويي دراماتيك (مونودرام: نوعي شعر كه در آن فرض ميشود گوينده به شنوندگاني خاموش خطاب ميكند) و خودگويه (كه در آن گويي تنها صداي گويندهي را ميشنويم) است. بعضي نمايشنامههاي مدرن كه فقط داراي يك شخصيت است، مثل "آخرين نوار كراپ" (1958م) اثر بكت، را مونودرام يا تكگويي ميشناسند. در اين داستان، تكگويي دروني، نمايش انديشههاي ناگفته شخصيت داستان است كه گهگاه به صورت جريان سيال ذهن او عرضه ميشود. گويندهي تكگويي را مونولوگيست مينامند.
ميانوند علاوه بر پيشاوند و پساوند، الفاظي وجود دارد كه در ميان كلمههاي مركب ميآيد و به آنها ميانوند ميگويند. مثلا در كلمههاي مركب زير: سراسر، لبالب، دمادم، كمابيش، بناگوش، پاياپاي، سراپا و سراشيب الف ميانوند است. همچنين در كلمهي مركب جورواجور، وا ميانوند است. برخي از حروف اضافه نيز همچون ميانوند به كار ميروند: به: سربهسر تا: سرتاسر در: پيدرپي ميس آن بيم اصطلاحي است كه نويسنده فرانسوي، آندره ژيد، آن را در اشاره به تكرار دروني اثر يا بخشي از اثر، ساخته است. رمان خود ژيد موسوم به "سكه سازان" نمونهي شايان آن است. قهرمان اين اثر، رمان نويسي است كه در حال نگارش رماني به نام سكه سازان است كه سخت شبيه همين رماني است كه خود وي قهرمان آن است.
منبع: ايكنا
|