تاريخ و زمان
دوشنبه 24 ارديبهشت 1403  
  جستجو
  بازديدها
تعداد بازديد از سايت: 1063498
تعداد بازديد اين بخش: 11850
در امروز: 2159
اين بخش امروز: 4

  شعر
بيان شاعرانه

شعر، پديده اي است كه با همه افراد جامعه بشري سر و كار دارد و هر يك از اين افراد، بنا بر سطح فهم خود و انتظاري كه از شعر دارد، ميتواند تعريفي براي آن داشته باشد. بنابراين نمي توان به طور مطلق تعريفي ارائه كرد و گفت كه شعر همين است و جز اين نيست .

عده اي از منتقدان، به اشتباه پنداشته اند آن چه اصالت دارد، تعريف آنهاست و اگر يك اثر با تعريفي كه آنان يافته اند همخواني نداشته، به اين نتيجه قطعي رسيده اند كه آن اثر، شعر نيست. بايد دانست شعر بودن يا نبودن آثار ادبي، وابسته به ديدگاه ما نيست. آثار درخشان شعري، وجود خود را ثابت و حضور خويش را بر فرهنگ ما تحميل كرده اند.لجاجت در مرزبندي، فقط ما را از زيباييهايشان محروم خواهد كرد و بس.

كساني گه مي كوشند شعر بودن يا نبودن همه آثار ادبي را با تعريفِ برساخته خود مشخص كنند، به آن شخصيت اساطيري يونان قديم شباهت دارند كه مردمان را مي دزديد، روي تخت خوابي كه داشت، مي خواباند و مي كوشيد قد آنان را با تخت خواب تنظيم كند; يعني قد بلندها را سر مي بريد و قد كوتاه ها را آن قدر مي كشيد تا به همان اندازه بلند شوند. اينان نيز آثار ادبي را كمثله مي كنند تا با تعريف دست ساخته شان برابر شوند .

ولي ما در عين حال، نيازمند شناخت شعر هستيم و اين ايجاب ميكند كه بدانيم براي ارزيابي هايمان به سراغ كدام دسته از آثار ادبي برويم و آنها را با چه معياري بسنجيم. پس اگر تعريفي مطلق هم نمي توانيم يافت، بايد حداقل تصوير روشني از شعر در پيش چشم داشته باشيم. تعريفهايي كه آقاي دكتر محمد رضا شفيعي كدكني عنوان زده است، جامعتر و دقيقتر به نظر مي آيد.

ايشان در تاب ادوار شعر فارسي، شعر را چنين تعريف ميكند: « شعر گره خوردگي عاطفه و تخيّل است كه در زباني آهنگين شكل گرفته باشد. »

با اين تعريف، عناصر سازنده شعر، عاطفه، خيال، زبان، آهنگ و شكل هستند وكلام براي شعر بودن، بايد از همه اينها برخوردار باشد. اين تعريف ايشان، ساده و كاربردي است يعني با آن، به راحتي مي توان عناصر شعر را شناخت و آثارشعري را محك زد .

« شعر گره خوردگي عاطفه و تخيّل است كه در زباني آهنگين شكل گرفته باشد.» 
انسانها بنا بر نياز خويش، صورتهاي مختلفي از بيان را برمي گزينند واين خاصيت زبان است كه براي انتقال يك مفهوم، غالباً مي توان بيش از يك شكل بياني داشت. مثلاً از مرگ يك انسان مي توان به اين صورتهاي گوناگون خبر داد :

1 ـ مُرد

2ـ فوت كرد

3ـ درگذشت

4ـ رحلت كرد

5ـ به عالم بالا كوچ كرد

6ـ كبوتر روحش به ملكوت اعلي پرواز كرد

7ـ روحش در جوار حق مسكن گزيد

8ـ ما را تنها گذاشت

9ـ هم ‏پير سلامت و هم‏نقش عافيت / از ديده نظاره گران در نقاب شد

و اگر شخصِ متوفا، فردي نا پسنديده بوده و مرگش موجبات خرسندي ديگران را فراهم آورده باشد، ممكن است بيان به اين سوي بگرايد :

10ـ به درك واصل شد

11ـ به دوزخ متصل شد

12ـ سقط شد

13ـ شرّش كم شد

14ـ از مرگ، به يك تپانچه بر خاك افتاد


اين چهارده عبارت، همه از واقعيت واحدي خبر ميدهند ولي بار عاطفي آنهايكسان نيست. جمله اول، همان خبر است در عاديترين شكلش يعني بدون تمايز وتأثيري ويژه .

جملات دوم و سوم هم كمابيش چنين هستند ولي به هر حال، نشان مي دهند كه ازمرگ شخص محترمي سخن گفته شده است .در جمله چهارم كمابيش حس مي شودكه گوينده براي شخصِ درگذشته اعتباري قائل است. در سه جمله بعدي، مشخص است كه از شخصي بسيار ارجمند و عزيز سخن در رفته . جمله هشتم روشن مي كند كه گوينده سخن هم از مرگ متوفّا ناراحت شده است ،جمله عبارت نهم، در واقع يك بيت شعر است از خاقاني شرواني كه در رثاي محمد بن يحيي سروده است. از سوي ديگر، عبارتهاي نهم تا سيزدهم، خرسندي گوينده از مرگ كسي را مي رسانند و البته آخرين آنها، مصراعي است از انوري ابيوردي درباره «جوهر»، خادم مخصوص سلطان سنجر سلجوقي كه گويا شاعراز مرگ او خرسند بوده است در عبارت اول ملاحظه مي كنيد كه ما براي بيان يك پديده ـ مثل مرگ ـ مي توانيم صورتهاي گوناگوني داشته باشيم.

بعضي از اين صورتهاي بياني، كاملاً معمولي و عادي اند و بيش از يك آگاهي رساني ساده ودر حداقل ممكن، كاري نمي كنند. ولي برخي ديگر وظيفه اي مهمتر برعهده دارند و كمابيش از حالت روحي و عاطفي گوينده حكايت ميكنند .

در ميان عبارتهاي بالا، جمله نخست فقط از واقعيت خبر مي دهد و بيش از آن كاري نميكند; يعني با شنيدن آن، نميتوان از هويّت كسي كه مرده است مطلع شد و حالت عاطفي گوينده را دريافت. ديگر عبارتها كمابيش از بيان متعارف و واقعي دورند .

اينها ممكن است كاملاً مطابق با واقعيت بيروني نباشند ولي از واقيتهاي پنهان ديگري در عواطف و حالات دروني گوينده خبر ميدهند. وقتي گوينده مي گويد «كبوتر روحش به ملكوت اعلي پرواز كرد.» خودش ميداند كه روح، كبوترـ به معناي لغوي اش ـ نيست و جالب اين كه شنونده هم اين را ميداند; گويا هر دو توافق كرده اند كه اين بيان را پذيرند و بلكه بيشتر از بيان معمولي بپسندند . در واقع از اين جا ما وارد قلمرو بيان شاعرانه شده ايم. 

منبع: تبيان


تعداد بازديد اين صفحه: 154
خانه | بازگشت | ksguest (ksguest)

طراحی، پیاده سازی و اجرا توسط شبکه ملی مدارس ایران ( رشد )

www.roshd.ir Powered By Sigma ITID.